۵۵ : می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم
۵۵ : می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم

در خویش می سازم تو را ، در خویش ویران می کنم

 می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم

 

جانی به تلخی می کََنم ، جسمی به سختی می کشم

 روزی به آخر می برم ، خوابی پریشان می کنم

 

در تار و پود عقل و جان ، آب است و آتش، توامان

 یک روز عاقل می شوم ، یک روز طغیان می کنم

 

 یا جان کافر کیش را تا مرز مردن می برم

 یا عقل دور اندیش را تسلیم شیطان می کنم

 

 دیوار رویاروی من از جنس خاک و سنگ نیست

 یک عمر زندان توام ، یک عمر کتمان می کنم

 

 از عشق از آیین ِتو، از جهل ِتو، از دین ِتو

 انگشتری دارم که دیوان را سلیمان می کنم

 

 یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان  نیستم

 می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم

 

                                                                                  عبدالجبار کاکائی

سلام

 

شده بعضی وقتها یه اشتباهی بکنین که نه راه پیش داشته باشین نه راه پس ؟

اینجور اشتباه ها معمولا اشتباه نیستن . به خاطر تغییر شرایط و یا عکس العمل های خاصی ، تبدیل به اشتباه میشن . یعنی اولش که تصمیم میگیری انجامش بدی ، قریب به یقین مطمئنی که کار درستیه و نتیجه خوبی میده ، کلی هم روش مانور میدی که فلانه و پیسال . با اعتماد به نفس کامل انجام میدی . اما بعداز مدتی ، با دیدن عکس العمل ها ، یا قرارگیری در شرایط نامناسب ، کاملا از کرده خودت پشیمون میشی !

شاید به خاطرت غرور باشه که اعتراف به اشتباه نمیکنی ، اما به نظرم بیشتر به خاطر اینه که در صورت اعتراف اوضاع خیلی بدتر میشه ، اینجاس که میگم راه پس بسته اس ! اگر هم بخوای به کاری که کردی اصرار کنی ، نتیجه خیلی افتضاح تر از اونی که هست میگیری ، راه پیش هم بسته اس !

به نظرم تنها چیزی که میتونه اوضاع رو به راه کنه ، گذر زمانه . اما تو گذر زمان ، با وجدانم چیکار کنم ؟

 

+ گل بالا رو تاحالا از نزدیک دیدین ؟

جمعه ۲۸ فروردين ۹۴ ساعت ۱۱:۵۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
samira
Na nadidam vali gole zibaiee
Gahi on etefagha kheily moheman barat ghabole ink eshtebah kardi momkene daghonet kone!!
علی
:) 
آره ،‌بد جور ... هنوز درگیرشم !
  • شنبه ۶ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۱
  • mim h.m
    نقطه ی مقابل اناث ذکور است نه اذکار خخخ من هنوز دارم توی مطالبتان وول میخورم چرا؟؟؟؟؟/
    علی
    من همیشه املام ضعیف بوده، از همون بچگی !
    ممنون بابتش :)

    خوش اومدین :)
  • سه شنبه ۲ تیر ۹۴ ، ۲۲:۰۴
  • mim h.m
    این مال خانم مهسا است
    خسته نباشی دلاور خدا قوت پهلوان
    چرا هرچیزی رو باین کردید الا نظرتون راجع به مطلب؟؟؟؟؟؟
    من اصلا هم فضول نیستم
    mim h.m
    اسم این اشتباهای اینجوری میاد تنم میلرزه نمیدونم چرا من مدام این دسته رو تکرار میکنم
    خوبی عضویت در جمعیت اناث اینه که
    گریه راحتره
    علی
    بد موقعیتیه !
    اذکور به این خوبی حسرت میخورن گاهی !
  • سه شنبه ۲ تیر ۹۴ ، ۲۱:۵۷
  • mahsa
    خدا کنه
    آره سیروان خسروی
    دمت ولرم:)
    علی
    :)

  • دوشنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۳
  • mahsa
    عجب...
    ولی یه چیزیت هس...نه؟!

    یه وقتایی که خوشحالــــی
    یه وقتایی دلت تنگــه
    یکی حرفاتو میفهمـــه
    یکی انگار از سنگـــه
    چه آسون بهترین میشـــی
    چه آسون تر یه دیوونـــــه
    چرا سر در گمی امرووووز
    تا بوده همین بودهههههه
    واسه دلتنگیای تو
    یکی با گریه بیداره
    یکی چشماشو میبنده
    میره و تنهات میذاره
    با اینکه خسته ای شاید
    ازین دنیای پر از سختی
    یه احساسی بهت میگه
    چه بی اندازه خوشبختــی

    تیتراژ ساختمان پزشکان بود...خوندم برات خخخخ
    علی
    بله
    هوم ؟! من ؟ نه ، اصلن!

    مممم ، خوانده اش سیروان فک کنم !

    ایول ، دمت گرم :)
  • يكشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۴۰
  • mahsa
    فک کردم حوصله منو نداری:)
    علی
    نه ، اصلن
    رفتارم غلط اندازه ، خخخخ
  • يكشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۱۶
  • علی
    بــــــــــــلــه :)
  • يكشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۵۹
  • mahsa
    چرا کم حرف شدی؟:/
    علی
    کلن کم حرفم :)))
  • يكشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۱۳
  • mahsa
    کلی نوشتم یدفه همه سایت بسته شد پرید:‏|‏
    الانم فلن حوصله ندارم دوباره بنویسم:(
    یادت باشه بگی دوتا اتاق رزرو کنه:دی

    علی
    :(
    آره ، حتما :)
  • يكشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۵۱
  • mahsa
    نمیدونی چی شد!همین نیم ساعت پیش خونه همسایه مون داد و بیداد شد!من فک کردم دعواس!تو نگو یه یارو داشته از دست پلیس فرار میکرده،در خونه همسایه باز بوده پریده اونجا!بعد پلیسا رفتن گرفتنش!فک کردم هنوز نرفتیم پلیس اومده بگیرتمون خخخخ
    من خونه ی رفیق بیا نیستم:/
    چی بگم والا...
    علی
    O_0
    خونه رفیق که نه ، رفیق دارم میتونه هتل جور کنه :)
    هیچی دیگه ، همه چی اوکیه ، برنامه بریز شهریور کاری نداشته باشی
  • يكشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۴۹
  • mahsa
    امممم...مثلن پلیس گیر بده بپرسه:دی
    تو پارک چادر میزنیم خخخخ
    اینجور درصد دستگیر شدنمونم بالا میره:دی
    بعد اصن فک کن...ما که فامیلیم قیافمون از زمین تا آسمون فرق دارهO_o
    علی
    باز پای پلیسو کشیدی وسط ، بخواد گیر بده به خیلی چیزا میتونه گیر بده ، باید کاری کنم اصن بهمون مشکوک نشن ، نیان جلو ، وگرنه که کاری نمیتونیم بکنیم
    جاهای شلوغ که بریم ، جاهایی که خانواده ها میرن ، جاهای دیدنی ، سروسنگین و صاف و ساده باشیم کسی کاریمون نداره
    حالا هتلو یه کاریش میکنم ، الان یادم افتاد اونجا رفیق دارم میتونم درستش کنم :)
    دوقلوها قیافشون آسمون تا زمین فرق داره ، چه برسه با فامیل !
  • يكشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۱۹
  • mahsa
    خب ما خیلی مشکوکیم!
    دوتا جوون از دو شهر مختلف پاشدن با هم اومدن یزد...مشکوک نیس به نظرت؟!
    بعد اصن فک کردی شبا کوجا بریم؟؟؟
    هر جا بریم باز ازمون کارت شناسایی میخان!بعدش یدفه هتل دار میزنگه پلیس..ویو ویو ویو اووووو خخخخخ
    علی
    نه !
    خب از کجا میخوان بفمن دو تا شهر مختلفیم ؟
    ممممم ، راس میگیا ، فکر هتلش نبودم ! میگی چیکار کنیم ؟
  • يكشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۴۰
  • mahsa
    یلاگفا داره آمادگی میده که شاید اطلاعات بپره:/
    شورش رو دراوردن...مسخره!
    کاش همه بزنن وبلاگاشونو حذف کنن تا جر بخوره عتیقه!!!!
    علی
    دیدی گفتم ، ههه ، به سرورای خارجی اعتمادی نیس
    آره ، با این جریان ، خیلیا دیگه تو بلاگفا وبلاگنویسی نمیکنن ، اصن دیگه دوره بلاگفا با سیاست های بسته اش تموم شده
  • يكشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۳۴
  • mahsa
    بهله....باشه!
    نه ولی خب خودشون فامیل باشن که دوتایی نمیرن مسافرت...میرن؟؟؟
    دیگه بدتر...وختی گیر بیفتیم بفهمن تو گریمی...وای اعدام میشیم خخخخخ
    علی
    :)
    مممم راس میگی
    ولی الان هر دوتا جوونی که بیرون باهم راه برن ، تا وقتی رفتار مشکوکی ، قیافه مشکوکی نداشته باشن که کسی کاریشون نداره
    سروسنگین هستیم ، کسی کاریمون نداره
    خخخخ ، مگه القاعده اس
  • يكشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۳۶
  • mahsa
    به مامان بابام نگم؟0_0
    خب نه ... ولی اگه فامیلم باشیم باس یه بزرگتری باهامون باشه دیگه!
    منظورم دختر پسر جوونه:دی
    آغا من میدونم تهش گیر میفتیم:دی
    نخیرم...تو بدون من هیچ جا نمیری!
    .
    .
    .
    الکی مثلن خخخخخ

    نماز بخونم میام ج میدم
    علی
    جزئیاتو نگو ، کلیات مثه سفر ، کجا و چطوری اینها خب باید بگی دیگه ، باید یه بهونه ای برای سفرت داشته باشی ;)
    نه ، مگه هر کی که فامیله بزرگترش باهاشون میره بیرون ؟
    مممم ، خب من گریم میکنم پیر میشم خخخخخ
    گیر نمیوفتیم ، با من !

    هههه
  • يكشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۵
  • mahsa
    منظورت اینه که فرار کنیم؟؟؟؟ههههه
    خب چه میدونم...اگه یدفه کارت شناساییامونو خاستن یا پرسیدن چه نسبتی دارین؟!!!!!
    آره خب مشکوکیم...دوتا بچه:دی
    علی
    نه باو
    جزئیات جربانو به کسی نمیگیم ! فرار کجا بود ، مسافرته دیگه 
    بخوان کارت شناساییمونو ! خب نشون میدیم، چیزی رو ثابت نمیکنه ،اگه فامیل باشیم ، تو کارت شناسایی میزنه ما فامیلیم ؟!
    اولدنش بچه کجا بود ، دومندش کجاش مشکوکه !؟

    +نیگاه ، نمیخوای بیای یزد ، تنها میرماآ
  • شنبه ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۳۶
  • mahsa
    آدمها نمیفهمنت
    ترجمه ات میکنند
    آن هم به زبان خودشان...


    mahsa
    قبل دانشگام میریم...شاید اصن دانشگام افتاد یزد:)
    یکم زشته؟چجوری کسی نمیفهمه؟اگه پلیس دسگیرمون کرد چی؟خخخخخ
    علی
    مممم ، خوبه ، عالی میشه :)
    اهوم ، یکم فقط :)))
    تو به کسی نمیگی ، منم به کسی نمیگم !
    اونجا هم اگه کاری نکنیم که کسی کاری به کارمون نداره !
    پلیس الکی که گیر نمیده ، باید به یه چیزی مشکوک بشن !
    مگه ما مشکوک میزنیم ؟! ههههه
  • شنبه ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۵۶
  • mahsa
    نه تو می مانی و نه اندوه
    و نه هیچ یک از مردم این آبادی
    به حباب نگران لب یک رود قسم
    و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت
    غصه هم میگذرد
    آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
    لحظه ها عریانند
    به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز
    (سهراب سپهری)
    علی
    like
  • جمعه ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۴۷
  • mahsa
    شهریور ماه احتمالن خوب باشه...آخرای شهریور هان؟؟؟
    آره کویر..."آنچه در کویر زیبا میروید خیال است"
    میگما...یه وخ زشت نباشه میخایم دوتایی بریم؟:‏|‏
    علی
    شهریور ، آره خوبه
    اما اون موقع که دانشگات شروع میشه ! اولشه خوب نیس بپیچونی !
    " ... این تنها درختی است که در کویر خوب زندگی می کند، می بالد و گل می افشاند و گل های خیال، گل هایی همچون قاصدک، آبی و سبز و کبود و عسلی…هریک به رنگ آفریدگارش ، به رنگ انسان خیال پرداز و نیز به رنگ آنچه قاصدک به سویش پر می کشد و به رویش می نشیند ... "
    ممممم ، یکم ، اما کسی نمیفهمه ، خیالت تخت ;)
  • جمعه ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۴۷
  • mahsa
    مجبوریم:/
    بعد کنکور ماه رمضونه...تازه هوام گرمه که بریم بزد نه؟؟؟

    علی
    آره یه جورایی :|
    خب بعد ماه رمضون ، راس میگیا ، گرمه ، چو کنیم پَ ؟
    ولی کویره ، شباش خنکه ، فک میکنم آسمون صافی هم داشته باشه
  • جمعه ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۴۶
  • mahsa
    جواب خصوصیو ندادی؟:/
    علی
    الان دادم ، چک کن
    سر کار ، دنبال وقت اضافه میگشتم
  • جمعه ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۲۴
  • mahsa
    من فک کنم یه نظر دیگم گذاشته بودم نه؟!
    علی
    اهوم :)
  • جمعه ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۲۴
  • mahsa
    والا نمیدونم چه گیری افتادیم:(
    چه جالب...همزاد پنداری!!!!
    خب بذا کنکورمو بدم میریم:)
    علی
    باید ساخت باهاش
    :))
    اوکی ، پ بعد کنکور تدارک ببینیم
  • جمعه ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۲۸
  • mahsa
    این روزها...
    هر کی هر بلایی دلش میخاد
    سرت میاره!
    آخرش میگه:
    "حلالم کن"
    علی
    علتش هرچی هست ، باعث شده هر کسی به فکر خودش باشه
    اینکه خودش رو جای دیگرون تصور نمیکنه
    جایی که هست رو میبینه و جایی که میخواد باشه

    اینه که هرکاری میکنه
    آخرش هم با "حلال کن" توجیهش میکنه
  • جمعه ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۲۷
  • mahsa
    خب مشکل اصلی منم همینه...من با هیچکس اینجور نیستم ولی همه با ما اینطورن!
    یه جا خوندم بزرگترین اشتباه زندگیم اینه که فکر کردم اگه با کسی کاری نداشته باشم،بقیم باهام کاری ندارن!
    دقیقن اشتباه منم هست!
    بعضی وقتا دیگه خندم میگیره ازینکه من یک ذره حسادت ندارم ولی همه این حسو به من دارن و حتا به زبون هم میارن!
    بعد واقعنم به چشم زخم اعتقاد پیدا کردم...شدید روم اثر میکنه:‏|‏
    بعضی وقتا فک میکنم شاید من دارم اشتبا میکنم...اونا درستن:/

    چرا همش فکرای منو میدزدی؟اول درخت،حالام یزد:دی
    خب باشه...با هم میریم...با قطار بریم؟؟؟

    ناراحت نشو...فقط عمق فاجعه رو خاستم نشون بدم خخخخخ
    آدرسو پاک کن لدفن بعدش:)
    علی
    دقیقن ، منم همین اشتباه رو داشتم
    اصن گاهی وقتا کاری به کسی نداری ، بیشتر مورد توجه قرار میگیری !
    چشم زخم ، آره ، نه همیشه ، گاهی بدجوری اثر میکنه !

    فقط همزادپنداری کردم ، همین ، ندزدیدم که !
    قطار، مممم خوبه ، خیلی وقته سوار قطار نشدم

    ناراحت نشدم ، ممنون که گفتی
  • جمعه ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۵۰
  • mahsa
    من شما رو نمیشناسم!تا به حال هیچ کاری برات انجام ندادم!هیچ انتظاری هم ازت ندارم که کاری واس من بکنی!مطمعنن شمام همین طور فک میکنی!درسته؟!
    من نمیدونم تو زندگیت تا حالا چیا گذشته!چقد سختی کشیدی،چقد خوشبختی و شادی دیدی،چقد به کمک کسی احتیاج داشتی یا کسیو کمک کردی!
    نمیدونم آدمای اطرافت چجوری ان...چه انتظاری ازشون داری یا اونا چه انتظاری دارن!
    اما خودم...اونقد از آدمای اطرافم دیدم و کشیدم که خسته شدم!
    من فک میکنم قبلن اصلن اینطور نبودم...شاید بچه بودم و درک نمیکردم!ولی الان وقتی حرفی میشنوم تموم اعصابم بهم میریزه...همین دیروز یک ساعت تموم بخاطر تماس یکی از فامیلا با بابام نشستم گریه کردم...یه نفس ها!
    هیچ وقت هیچ کس نمیتونه درک کنه...وقتی یه کاری برات پیش میاد و هیچ چشم داشتی هم نداری از کسی،اونام میزنن به بی خیالی و در حد یه زنگ هم حالتو نمیپرسن!حتا ممکنه تهش بدهکارم بشی بهشون!بعد برا همه کاراشون تو باید بدوی و آخرشم بی منتت میکنن که انگار وظیفت بوده!
    همیشه جای تو فک میکنن و نیتت رو با ذهنای خراب خودشون تفسیر میکنن!
    بخام ادامه بدم باس کیلومتر بندازی...!!!
    من تموم سعیمو میکنم که دیدم نسبت بهشون خوب بشه...ولی خودشونم باس یه تغییر بکنن...خودشون نمیخان و نمیذارن:(
    ببین باز اشکمو دراوردی:'((((
    هه...برا من اصلن مهم نیس که چطور فکر میکنن!و میدونمم خیلیشون چشم دیدن منو ندارن و حسودی میکنن(البته من هیچی ندارما...اونا خیلی پست و بدبختن که به من حسادت میکنن)
    من همه تلاشمو میکنم بدی نکنم بهشون و تیکه نپرونم و دل نشکونم...هر کی خودش و خداش...همین که خدا نیتمو میدونه برام کافیه:)
    با هم بریم؟ینی تو هم میای؟!
    علی
    نه ، اینطوری فکر نمیکنم . بعد از یه مدت هم صحبت شدن ، برام مهمه که طرف مقابلم در چه حاله ، اینه که مدام حال و احوالش رو میپرسم ، که اگر کاری از دستم بر بیاد انجام بدم .
    زیاد اهل صحبت کردن و درد دل کردن نیستم ، اما دوست دارم درد دل های دیگرون رو بشنفم .
    در مورد آدمای اطرافم صحبت نمیکنم ، البته اینجا ،چون نمیخوام خیلی ها بخونن ... .
    ما پسرا زیاد به حرف های دیگرون حساس نیستیم ، مهم نیس طرف در موردم چی فک میکنه و یا چی تفسیر میکنه ، من همینی هستم که هستم ! یا داره حسادت میکنه یا نمیکنه ، اصن تو فکرم نیس همچین چیزی
    اما اینکه بخوان کاری کنن که لجت رو در بیارن آره ، همین چند هفته پیش اتفاق های خیلی بدی افتاد ! که شاید فقط تو فیلم ها دیده باشی ، بخوای برات خصوصی تعریف میکنم ، فقط بدون اینکه گفتم دیدت اینطوری نباشه ، این نیست که همه چیم رو به راهه ، اطرافیانم بهترین آدمهان ، نه ، اتفاقن برعکس .
    گهگاهی هست که بعضی ها با قسم های دروغ میخوان که تو چیزی رو که دارن نداشته باشی ، یا چشم دیدن جایی که هستی رو ندارن ، اما اصن این کارها به چشمم نمیاد ، اصن توی حساب و کتاب هام نمیاد ، اصن در موردش صحبت نمیکنم ، اینکه که میگم جور دیگه نگاه کن .
    اینو یاد گرفتم که کاری نکنم که پسفردا مدیون وجدانم بشم ، میخوام جوری رفتار کنم که حجت بر خودم و اطرافیانم تموم باشه ، جوری برخورد کنم که فرداش نشینم کلی تنهایی تو فکر فرو برم . اینکه از کاری میکنم ، از حرفی که میزنم مطمئن باشم
    این خوبه ، آفرین :)

     شرمنده :(
    مگه قبلن هم اشکتو در آوردم ؟!!!!

    اهوم ، خیلی دوست دارم یزد رو ببینم ، چند روزی اونجا باشم


    + واقعن و خیلی زیاد معذرت میخوام . بابت عمق فاجعه !
    کجا میتونم خصوصی جواب بدم ؟
  • جمعه ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۲۷
  • mahsa
    از بودن با خیلیا بهتره:/
    نه نرفتم:دی
    ولی حس خوبی بهش دارم...چه یزد،چه سیستان بلوچستان!!!!
    بهله...خسته نباشی:)
    من که خیلی خستم...ینی با تموم وجودم حس میکنم خستم...هم روحم هم جسمم:(
    میگم...یه برنامه که عکس آدمو بامزه کنه سراغ داری که از بازار دانلود کنم؟؟؟
    علی
    چرا انقدر نگاهت به اطراف منفیه ! یعنی چرا آدمای اطرافت رو اینطوری میبینی ؟
    تا حالا فک کردی که ممکنه اونا هم در موردت همچین فکری داشته باشن ؟
    اهوم ، پ جور کن یه سفر بریم یزد :)
    ممنونم :)
    منم همینطور ، ولی دنبال تغییر این شرایطم ...
    مممم ، تو فاز این جور برنامه ها نرفتم تا حالا
  • پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۳۲
  • mahsa
    من خوشحالم که تنهام،شما چرا ناراحت؟؟؟
    خب فقط بهش میگم که من مثه اون بی معرفت نیستم و سعیمو میکنم که بتونم کمکش کنم:(
    خود شهرشونو دوس دارم...حس میکنم خیلی آرامش داره:)
    نمیگم که بیای...میگم که دیر ج میدی!
    علی
    به نظرم تنهایی چیز خوبی نیس 
    این بهتره :)
    یزد رفتی تا حالا ؟ من نرفتم .
    خب ، صبح زور که میرم بیرون ، شب میام خونه ! بیرون هم دسترسی به نت ندارم :(
  • پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۵۰
  • mahsa
    میگم احیانن بلاگ آمار نمیده من روزی صدبار میام ولی شوما نیستی؟!!!!
    علی
    اهوم ، آمار اینم میده :)
    خب من کجا بیام !؟
    بلاگفا که نابود شده 
  • پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۱۵
  • mahsa
    این سه تا نقطه(...) ینی چی؟!
    من همیشه تنهام:)
    ولی من فک میکنم که کمکش میکنم!
    متاسفانه این عادتو ندارم به روش بیارم فقط پیش خودم فک میکنم!
    و این خیلی بده...همش خودم ناراحت میشم در حالیکه بهش بگم یکم سبک تر میشم:(
    ولی میخام ازین به بعد همه ی اخلاقمو عوض کنم...اینجوری دیگه نمیتونم زندگی کنم:((((
    همه اونایی که باهاشون در ارتباطم،همه حرفاشونو رک میزنن و تو هم باید ناراحت نشی!ولی وقتی تو یه حرفیو میزنی،همه میگن بی ادبی و کلی هم ناراحت میشن:/
    دلم میخاد برم یزد زندگی کنم...دارم رو مخ بابام کار میکنم که شاید بتونم راضیش کنم که بریم:(
    علی
    یعنی نمیدوم چی بگم !
    :(
    وقتی که تصمیمی میگیری که کمکش کنی ، دیگه نباید به روش بیاری ! حتی اگه فک میکنی بگی سبک تر میشی !
    ...
    یزد ؟! آدمای یاحالی دارم ، قبلنا با یه یزدی همسفر بودم ، خیلی خوب بود .

  • پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۱۱
  • علی
    همون رومانی
  • پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۵۰
  • mahsa
    اگه یه نفر تو شرایط خیلی سخت و بد تنهات بذاره و هیچ کمکی بهت نکنه!ینی فقط ازش بخای کنارت باشه ولی بگه نمیتونم و بره؛اگه بعدنا ازت کمک بخاد،کمکش میکنی؟؟؟
    به روش میاری که اون وقتا باهات اینطور کرده یا نه؟!
    علی
    بسنگی داره کی باشه . آدم معمولی باشه ، اگه اون ماجرا یادم مونده باشه ، نه کمکش نمیکنم .
    بازم بستگی داره کی باشه ، معمولن نه ، ولی چند روز پیش یاد یکی انداختم که فلان روز فلان کارو کردی !
  • پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۵۲
  • mahsa
    واقعن؟من که هر چی اسم کشور میخاد میدم جامائیکا:دی
    ناراحت بودم از قبلتر...اون ماجرا تشدیدش کرد!
    میدونی محمدعلی...من خیلی سعی میکنم از زندگی لذت ببرم،ولی بقیه نمیذارن:(
    میگم...من همیشه ینی تا همین دیشب،همه حرفا و درد دلا و دعاهامو میذاشتم آخر شب به خدا میگفتم!آخه فک میکردم اون موقع همه خوابن...خدام سرش خلوته و قشنگ بهم گوش میده!!!ولی الان به این فکر کردم که درسته که الان برا ماهایی که تو این منطقه ایم شبه؛ولی برا خیلی جاها روز هستش:/
    علی
    اوهوم .
    :(
    ...
    بذار برای وقتهایی که خودت تنهاییی ، که میشه همون شبها 
  • پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۵۰
  • علی
    همون که اوشون رفته بود کلاس و نگفته بود ، بعد تو نگفتی و اینا ... !؟
  • پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۴۸
  • mahsa
    گوشیمو خاموشیدم خب...با یه گوشی دیگه میام اینجا!
    + قضیش مفصله...حوصله توضیح دادن ندارم:/
    علی
    آره ، الان زده از رومانی ! خخخخ
    + باوشه . :)
  • پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۴۷
  • mahsa
    خیلی ناراحتم...چرا هیچکس نمیفهمه:-(
    علی
    چراآآآآ ؟
    سر همون قضیه ؟!
  • پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۶
  • mahsa
    http://www.irannaz.com/user_files/L12882416823.jpg

    خوشوم اومد:(
    علی
    لایک
  • پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۶
  • mahsa
    چیز شکن؟یادم بنداز برا اون یکی گوشیم چیز شکن نصب کنم که ترورم نکنن:/
    نه...چرا...دارم:)
    چه حس اسهالیه...خوابت بیاد ولی نبره:‏|‏
    علی
    اون یکی گوشی ؟!
    :)
    + نگفتی ؟ میگم مگه تبریز نبودی ؟
  • پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۵
  • mahsa
    همینکه مزاحم کنکوریا شده بودن دیگه!
    کار خوبی میکنی!
    هیچی...بذا سن و سالت برسه بعد میگم برات:)
    پس از کجا فهمیدی؟آخه من جیمیل دارم...تو هیستوریش نوشته ایلام.ایران 0_0
    علی
    اوهوم
    :)
    :|
    باو ، بلاگ از آی پی گوشیت فهمیده ، کسی بدون چیزشکن بیاد ، معمولا آی پی رو ثبت میکنه و موقعیت رو میگه
    دروغم کجا بود ، راستش رو دارم میگم ، یعنی اعتماد نداری بهم دیگه ؟ آره ؟
  • چهارشنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۱۳
  • mahsa
    میگم...این بلاگتون وارد ایمیل من شده عایا؟0_0
    علی
    نه ، به ایمیل تو چیکار داره ؟
    اصن من آدرس ایمیلت رو ندارم ، بلاگ داشته باشه ؟!
  • سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۵۹
  • mahsa
    نمیتونم کنار بیام...یدفه یادم میفته!شاید زمان بیشتری میخاد...!
    چقد فضوله بلاگ:/
    باشه میبخشم اشکال نداره ولی تکرار نشه!
    خب ج ندادی فکرم رفت پیش ماجراهای پارسال:(
    آدمای چی ای؟مگه فوشم بلدی؟ههههه
    کسی جرعت داره منو بازی بده...شهربازیش میکنم...بله اینجوریاس:))))
    الاغ؟الان یه چیزی بت میگمااااا :/
    علی
    شاید ، تجربه شو ندارم ، نمیدونم
    ههه
    :|
    کدوم ماجرا ؟
    استغفراله ، تسبیحم کو ...
    ببخشید ، من پا رو دم شیر نمیذارم !
    هوم ؟ چی مثلن ؟
  • سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۵۹
  • علی
    هی میکنی ، مگه الاغه ! خخخخ
  • سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۵۹
  • mahsa
    میگم نکنه تو هم نیروی دشمن باشی؟؟؟
    پارسال دو هفته قبل کنکور یه عده افتادن به جون کنکوریا...همکلاسیا و دوستام!
    حالا به بهانه ها و حرفای مختلف ذهنشونو بدجور مشغول کردن!
    در نتیجه ریدن تو کنکورشون:/
    ولی بدون من همچنان مقاومت میکنم...سخت ترین شرایطم دارم الان ولی زندگیم بیمکث جریان داره:)
    علی
    دشمن ؟ دست شما درد نکنه دیگه !
    عجب آدمای .... ـی !
    عه !
    چیزی نگفتم که ، به همه چی داری متهم میکنی مارو ، داشته باش !
    بیگ لایک ، اصن اعتنا نکن :-)
  • سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۱
  • mahsa
    اینقد بدم میاد آدمو سر کار میذارن بعضیا:/
    حالا راستشو بگو...کسی گفته؟!
    علی
    سرکار کجا بود باو ...

    نه ، گفتم ، بلاگ آمار میده 
    + میگم مگه تبریز نبودی ؟
  • سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۵۸
  • علی
    یهو وای فای دانشگاه قطع شد !
    معذرت
  • سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۵۷
  • mahsa
    چون ناراحتم:(
    چرا؟!

    + میگی یا قهر کنم؟:دی
    علی
    :(
    چرا ؟

    + بلاگه دیگه ، آمار میده ;)
  • سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۵۷
  • mahsa
    خوش به حالت:(
    نه نمیتونم باهاش صحبت کنم:'(((
    علی
    آره ، اما یه جاهایی عذاب آوره !

    خب پس باهاش کنار بیا ، یعنی چیزی که هست رو قبول کن، طی زمان درست میشه ، یا فراموش میشه
  • سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۱
  • mahsa
    شب خوب نخوابیدم:(

    + از کجا فهمیدی؟0_0
    علی
    خوب!  خب چرا پریشونی؟ 
    من دیشب 3ونیم خوابیدم! 

    + ما اینیم دیگه ;-) 
  • سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۳۱
  • mahsa
    میگم...شده از دست یه نفر خیلی ناراحت باشی؟طوریکه بعد از چن ماه همچنان ناراحت باشی؟
    بعد این وسط بهش حق هم بدی!!!
    و نهایتن ندونی که حقی گردنت داره که بخای ببخشی یا نبخشیش؟؟؟
    نمیدونم...فقط میدونم که بیش از حد ناراحتم ازش:'((((
    علی
    نه، چون به لطف حافظه ضعیفم معمولا نهایتا بعد از یه هفته ناراحتیم یادم میره!! اینکه خیلی عمیق باشه که اونم سه ماه بعد پاک یادم رفته! 

    خب نمیشه، رو در رو صحبت کنی باهاش؟ 

  • سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۲۶
  • mahsa
    نع دوس ندارم...فقط خود بز رو دوس دارم:)))
    خوابم میاد:(
    علی
    :)
    اول صبح، خواب؟ چرا؟! 

    + میگم احیانا، ایلام هستی؟! 

  • سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۱۹
  • mahsa
    بله...بز یکی از جانوارای مورد علاقه ی منه:)))
    آره...خاطر خواه زیاد دارم خخخخ
    علی
    عجب ، دامپزشکی علاقه داری آیا ؟

    :)
  • سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۲۹
  • mahsa
    ینی فک میکردم اینجور قیافه ای داشته باشی:)
    آخه بز از ریشه همه چیو درمیاره میخوره خخخخ
    خیلی مرسی
    خودشون میدونن آخه...صدبارم گفتم!
    آخه چطور بگم؟من که نمیدونم کیه!بگم ببخشید من شما رو نمیشناسم ولی شما منو میشناسی که زنگیدی؟:/
    فک کن خیلی بامزس...اسمشو نگفته،گفته مهسا منو نمیشناسه ولی من میشناسمش خخخخ
    علی
    عجب
    پ یعنی کاملا بز رو میشناسی خخخخ
    :)
    دیگه واقعن باید دعاشون کنی !
    هههههه ،
    هوادار زیاد داریاآا
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۳۶
  • mahsa
    :‏|‏
    اصن در حیرتم...فکم کف زمینه!!!
    من گوشیمو خاموش کردم که با دوستان و آشنایان گرامی در ارتباط نباشم!
    اونوخ دم به دیقه دوستان میزنگن خونه مون!
    بامزه ترش اینه...من عصرا میرم بیرون هوا خوری،حالا این دو روز یه نفر زنگیده گفته من دوست مهسام،اسمشو نگفته!فقط گفته من مهسا رو میشناسم ولی اون منو نمیشناسه:‏|‏
    الان موندم چیکار کنم؟شمارشم نمیشناسم!
    خدایا...یه ذره شعور بده به این جماعت:/
    علی
    هههه
    خب میخوانت دیگه ، یعنی دوستت دارن خو
    خیلی محترمانه بهشون بگو من درس دارم ، برو سراغ کارت .
    هههه
    منم اینجوری زیاد اذیت میکنن !
    خب حال داری ، زنگ بزن بگو : شما ؟! خخخخخ
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۵۴
  • mahsa
    پس چرانظرامو تایید نمیکنی؟!
    علی
    آخه ، ...
    باشه ، بیا
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۵۱
  • علی
    همینجام !
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۳۲
  • mahsa
    واااااااااااااااااای خدا چقد قیافت شبیه تصوریه که داشتم:))))
    خوبه...مرسی‏^‏‏__^‏
    اگه بودی میدادمت بز بخوره خخخخ
    علی
    !!!! یعنی چی ؟
    خواهش
    چرا ؟!
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۵۱
  • mahsa
    حیف جلو دستم نیستی:/
    علی
    اگه بودم ؟!

    خخخخ
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۵۰
  • علی
    :|
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۳۴
  • mahsa
    وختی قهرم باهام حرف نزن:(

    علی
    :(
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۲۵
  • mahsa
    خیلی بی مزه بود...باهات قهرم...خدافظ:((((((((((((((((
    علی
    شوخی کردم ، باو
    نیگاه ، میگم تقی به توقّی میخوره ، قهر میکنی ...
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۵
  • mahsa
    اون دنیا...تصورش خیلی سخته!!!
    پس زیاده...کمتر بخونم دیگه خخخخ
    علی
    اهوم ...
    نگفتم کمتر بخون ، گفتم نگاه به بازدهیت بکن ، ببین الان در چه سطحی هستی ، بعد ببین زیاده یا کم .
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۴
  • mahsa
    میگم...من روزی 9-10 ساعت درس میخونم کمه؟:/
    علی
    نه باو ، زیادم هست
    مهم ساعت نیس ، مهم بازدهیه . من خودم یه ماه مونده به کنکور روزی 7-8 ساعت میخوندم ، قبلش هم روزی 4-5 ساعت ! قبل عید هم هیچی !!
    الان هم شب امتحانی ام ، خخخخخ
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۲۴
  • mahsa
    خب یکم استراحت لازمه!
    من که خیلی دوس دارم...همش میخوابیم:دی
    من میخام درخت باشم:((((
    علی
    استراحت ، اون دنیا هرچی میخوای استراحت کن !
    از این درختا که شاخ و برگاشون گستره هست ، از اونا ...
  • دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۲۲
  • mahsa
    باو بی خیال اصن!
    خب درختایی هستن که بهشون میگن همیشه سبز مثه کاج و سرو و مرکبات...ازونا میشیم!
    من کاج میشم...درخت کریسمس:دی
    ربطی به عمران نداره که هان؟!
    علی
    :)
    اهوم ، آره اونام هستن ، ولی فقط سبز هستن ، رشد ندارن تو زمستون !
    :)
    نه ، ربطی نداره :)
  • يكشنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۳۰
  • mahsa
    باوشه:دی
    منظورم این نبود،منظورم ازینکه ناراحت شدم اینه که از رفتار اوشون که ناراحت شدش ناراحت شدم!میفهمی عایا؟ینی انتظار نداشتم ناراحت شه!!!
    وای محمدعلی...من هیچ طوری حساب نکردم!فقط برات مثال زدم که من از کاراش ناراحت نشدم!همین!
    منم حس میکنم مشکلات خودشو داره!میدونی...درختم مثه ماها مجبوره که درخت باشه:/
    آخه رویای دوریه...فک نکنی چون شمام میخای درخت شی ناراحت شدم! اتفاقن خیلی هم خوشحال میشم با هم درخت بشیم:دی
    سراغ چی چی؟0_0
    علی
    :)
    آها ! پ قضیه روی رفتار اوشونه !
    اهوم ، خوبه ، ولی در کل برای هیچ کس حساب نکن که اون اینطوری کرد ، منم اینطوری کردم !
    مثلا زمستونا برگاش میریزه ، یکم یه جوریه ، من درخت باشم نمیخوام برگام بریزه ، میخوام همینطور رشد کنم !
    اهوم
    ادوب فتوشاپ (adobe photoshop) به گوشت خورده ؟ این افتر افکتشونه ! (adobe atfer effect) که برای ساخت جلوه های ویژه فیلم به کار میره ، دارم یه تیزر میسازم !

  • يكشنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۰
  • mahsa
    من یه دو ساعت درس میخونم باز میام!
    با اجازه...فلن:)
    علی
    منم برم سراغ افترافکتم !
    فعلن :)
  • شنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۲۲
  • mahsa
    حدس زدم:دی
    خب ینی چی الان؟!
    اون ناراحت شد...من ازینکه اون ناراحت شدش ناراحت شدم!
    فک کن اون هنوز رتبه ی کنکورشو به من نگفته...اونوخ چطور این انتظارا رو داره؟:(
    چقد خوب...بیا درخت بشیم...فک کن...خیلی رویاییه:(((
    ههههه...نمیدونم شاید شیرینای شما فرق داشته باشه ولی من خودم 4-5 تا گاز میزنم:دی
    احتمالن شما اون شکلی قورتش میدی خخخخخ
    علی
    پیچیده شد ، بیا بیخیالش بشیم !
    همین دیگه ، خب نباید تو ناراحت بشی ، اینکه رفیقته نمیتونی ناراحتیش رو ببینی درست ، اما این جریان ناراحتی نداره ! اصن نباید بحثی توش باشه ، منظورم اینه که نباید مهم باشه اصن !
    باز اینطوری حساب کردی !:(
    درخت ، اوهوم ، اما احساس میکنم یه چیزش کمه ! ( چرا آخر رویایی از اینا :( گذاشتی؟ )
    باو فوق فوقش دو تا گاز بشه ، مگه شیرینی گل محمدی محله شوما چه اندازه ایه ؟
  • شنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۲۱
  • mahsa
    خودت گفتی،گفتی "تا یه چیزی میشه میگی قهرم" همراه با داد و فریاد بود:دی
    ای بابا...ینی تقصیر منه دیگه؟!
    خب...راستش نه خیلی!!!
    ینی چی رفته تو فکرت؟نکنه تو هم میخای درخت باشی؟:دی
    وااااا...مگه چجوری میخوری؟ههههه
    علی
    داد و فریادش رو از کجات در آوردی ؟
    نه ، نمیگم تقصیر توئه ، میگم اول دید خودت رو تغییر بده ، بعد به قضیه نگاه کن . ناراحتی اگه پیش بیاد ، دیگه با قاطعیت مقصر طرف مقابله !
    خب وقتی این اخلاق نیست ، آدم وقتی یه کاری میکنه و نمیگه نباید ناراحت شد .
    اوهوم ، درخت ...
    خود شیرینی گل محمدی مگه چقدره ، یه لقمه اس همش !
  • شنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۵۵
  • mahsa
    دخیقن عمم همینو میگه به من!تازه سختیای زندگی ازین به بعده...!!!
    خود هذلولی که میدونی چیه؟؟؟
    این شیرینی دانمارکیا رو دیدی؟اینا که الانه بهشون میگن گل محمدی!
    اینا وسطش یه ماده ی کرمی یا زرد کمرنگ داره،که من اسم اون مادهه رو گذاشتم هذلولی...خیلی بهش میاد نه؟؟؟
    علی
    اون موقع با خودم میگفتم یعنی چی همه میگن تازه شروع سختی هاس!؟ ولی الان میفهمم
    همون سهمی ، جلوی آیینه ! آره ؟
    اوهوم
    زیاد شیرینی نمیخورم ، اگرم بخورم این گل محمدی ها رو دُرُستی میرم بالا ، وسطش رو نیگاه نمیکنم :))))))
    دفعه بعدی بهش دقت میکنم .
  • شنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۳۷
  • mahsa
    سرم داد زدی؟قهر کنم؟!
    خسته نباشی...خدا قوت:)
    نه من اصلن اینطوری فکر نکردم!
    اون خودش حتا برای عربی و زبان هم کلاس میرفت ولی من ازش هیچی نپرسیدم،از بقیه شنیدم،هیچی هم به روش نیاوردم چون اصن به من ربطی نداشت و نداره!
    بعدم اون تو کل این مدت از من نپرسیده که چه کلاسایی رفتی که من بخام بگم چیکارا کردم!
    نمیدونم اون چه انتظاری داره!
    فک کن...من بزنگم بگم من دارم میرم کلاس فیزیک؟آره؟!!!
    من دلیلی برا گفتنش نداشتم...باید حتمن اعلام میکردم؟!
    پارسالم ازش پرسیدم که این آقاهه چطور درس میده؟گفتش خوب نیس ولی تا آخر کلاسشو رفته بود!!!!
    حالا باز بپرس چرا دوس دارم درخت باشم:(
    علی
    نه ، کی ؟ توهم زدی !
    ممنونم :)
    باز دوباره داری حساب و کتاب میکنی !
    خب دیگه ، خودت داری میگی دلیلی نداره بگی ، چرا دنبال دلیل میگردی ! این طوری برای خودت حساب کتاب نکن ، که موجبات ناراحتی فراهم بشه
    حیفه این دوستی ها اینطوری خدشه دار بشه !
    نه اینکه زنگ بزنی ، اینطوری که خیلی ضایع اس ، مگه برای چطوری درس خوندن، از روی چه کتابی خوندن مشورت نمیکنین ؟
    درخت :) رفته تو فکرم !
  • شنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۳۰
  • mahsa
    حوصلم سر رفته:(
    انگار شما کنکور داری که نیستی:‏|‏
    میدونی کاربرد هذلولی چیه؟!
    علی
    مممم ، بیا یه قول دو قول بازی کنیم !
    وقتی که کنکور داشتیم ، میگفتیم کنکورو بدیم راحت میشیم ، عشق و صفا میکنیم ، اما راحت که نشدم هیچ ، بدتر سرم شلوغ شد ، گرفتاری هر روز بیشتر از دیروز ...
    هذلولی ؟! ممممم... نه ؟ چیه ؟
  • شنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۱۴
  • mahsa
    کوجایی داداش؟؟؟
    علی
    دونشگاه ، سر ساختمون ...

    + نمیدونم جو شما دخترا چطوریه ، ولی من شخصا معمولا کارای درسیم رو به میگم به رفقا ، اصن مشورت میکنم که اینکارو بکنم یا نه ! کسی هم نگه خب توقعی نیست . اما به نظرم تو نباید بذاری به حساب سال گذشته که چون اون نگفته تو هم نگی ! دلیلت این نباشه ! نگفتی چون چرا باید بگی ؟! ، دلیلت رو بر پایه ای که میتونه ناراحت زا باشه نذار !
  • شنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۱۰
  • mahsa
    عجب بچه ی شیطونی:‏|‏
    نخیرم...قسمت هس!
    اصن من قهرم...اینجام نمیام دیگه:((((((((((((
    علی
    قربان شما .
    :|
    تا یه چیزی میشه ، میگی قهرم !
    هرچی شوما بگی ، قسمت هس ، میگی چو کنم ؟
  • شنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۶
  • mahsa
    خودت باشی بری خونه کسی بعد یدفه طرف بره چیکار میکنی؟!
    خب معلوم نیس کی درست شه بلاگفا!
    تازه به قول تو ممکنه حتا بپره!
    وای به حالت خوب نباشه...صبر میکنم پس!
    بی ادب خودتی:‏|‏
    علی
    ممم خب از امکانات نهایت استفاده رو میکنم ، صاحب خونه که نباشه هر کاری دلم بخواد میکنم :)))
    خب دیگه ، قسمت نیس :)))
    چقدر بهت گفتم بلاگفا رو بیخیل شو ! گوش ندادی !
    :|
    0_o
  • جمعه ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۰۵
  • mahsa
    خب چیکا کنم قهر نکنم؟اومدم ناهار بخوریم هوینجور گذاشتی رفتی!!!!
    چرا نمیشه؟یه لحظه لینکشو میذاری،دیدم میگم ورش داری!
    بلاگفا...عمشو...0_0
    علی
    من که کلی معذرت خواهی کردم !
    نچ ، نمیشه ! اصن صبر نداریا ، حالا خوبه قبلا بهت صبر رو آموزش دادم !!
    دهه ، بی ادب !
  • جمعه ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۰۹
  • mahsa
    إ؟باشه...اصن منم نمیخورم:/
    خب همینجا بذار بعد برش دار هان؟!
    علی
    دهه ، چرا قهر میکنی ؟
    اینجا ؟ نمیشه که ...
    عجله نکن ،  بالاخره بلاگفاس دیگه ...
  • جمعه ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۳
  • mahsa
    خیلی هم عالی...خدا رو شکر:)))
    آرررره بابا خیالم تخت دو نفره خخخخ
    میدونی ناهارمو ندادی رفتی؟مثلن داشتیم کباب میزدیم:/
    این رسم مهمون داریه عایا؟؟؟؟
    تازه زیر قولتم زدی...لینک ندادی...من فریب خوردم:(((
    علی
    :)
    ناهار ! راس میگیا !
    " ناهارتو ندارم " خخخخ !
    نه باو ، من لینکم آماده اس ، بلاگفا خرابه ، چیکار کنم خو ؟!!!
  • جمعه ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۳۴
  • mahsa
    پس حالت خوب نیست...هاااااا؟؟؟
    خدا رو شکر...عذاب وجدان داشتما...الکی مثلن خخخخ
    علی
    نه ، حالم خوبه ، سرحالم ، تازه از سرکار اومدم ، کلی انرژی دارم ...
    شوما چی ؟ خوبی ؟
    خیالت تخت ، دیرم میشد ، بهتر خخخخ
  • پنجشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۳۲
  • mahsa
    دمت خعلی داغ:دی
    گفتم از وبلاگ پاک میکنم...تو ذهنم که پاک نشده که چی گفتی:)))
    بازم معذرت میخام که نظرتو ندیدم دونشگات دیر شد
    @-----)--)---------
    علی
    :)
    هوم ؟ اینم حرفیه .
    نه ، به موقع رسیدم ...
  • پنجشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۵۵
  • mahsa
    بعله کاملن قدر دان و سپاس گـــرازم خخخخ
    دمت ولرم:)
    إوا...خب من پرسیدم خوبی؟گفتی نه خوب نیستم 0_0
    علی
    :)
    دمت داغ !
    کووش ؟ ، مگه نظر خصوصی ها رو پاک نمیکنی !؟ مدرک نداری ! خخخخ
  • چهارشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۱۶
  • mahsa
    بله...روش زیبایی به کار بردی برای آموزش...دخیقن آدم درک کنه وضعیتو:‏|‏
    والا چه عرض کنم دیگه...فک کردم شاید بخای از ناراحتی یا دلیل خوب نبودنت بگی که شاید بتونم راهنماییت کنم یا حداقلش خالی بشی...!

    علی
    قدرم رو بدون ! نیگاه چقدر به فکرتم !
    ممنونم ازت :) دمت گرم
    اصن من کجا نوشتم خوب نیستم ؟ خیلیُم خوبم !
  • چهارشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۰۷
  • mahsa
    الان میفهمم وختی میگم "نمیدونم" چقد رو اعصاب بقیه ام:‏|‏
    الان مثلن تارف میکنی؟روت نمیشه درد دل کنی؟یا کلا نمیخای حرف بزنی؟
    من نظرای خصوصیو میخونم میحذفم...کس دیگه ای نمیخونه!
    علی
    اوهوم ، ببین چه درس بزرگی بهت دادم :))
    نمیدونم اصن چی باید بگم ، از کجا باید شروع کنم . اصن باید بگم یا نه !
    تارف ندارم . تصمیم نگرفتم که ببینم روم میشه یا نه ! میخوام اما ...
    آورین
  • چهارشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۵۳
  • mahsa
    باشه هر طور دوس داری...من هستم همیشه:)
    علی
    نمیدونم !
  • چهارشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۳۰
  • mahsa
    شوخی کردم...ناراحت نشو:((((
    نمیدونی؟یکم فکر کن...اگه بخای برات وقت میذارم...ویزیتم نمیگیرما خخخخ
    علی
    ناراحت نشدم .
    اوهوم . نمیدونم .
    نه بابا ، خودت همینجوری وقتت کمه .
    اگرم بخوام ، فقط با ویزیت ... :)
  • چهارشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۰۲
  • mahsa
    دهنت مشکل داره خخخخ
    میگما...تو نمیخای حرف بزنی؟!
    علی
    :| آره .
    نمیدونم !
  • سه شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۰
  • mahsa
    من میگم فلان و بهمان خخخخ
    میدونم...گاهی یه چیزایی فرق داره...متفاوت با چیزای مشابه!!!
    خاهش:))))
    علی
    فلان و بهمان ، تو دهن نمیچرخه !
    ...
  • دوشنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۵۰
  • mahsa
    پبسال؟بیسار؟خخخخخ
    من شنیدم من میگن فلان و بیسان:دی
    خب...خیلی تو این شرایط قرار گرفتم...سکوت کردم...و الان دیگه فراموش شده!
    علی
    :))
    خودت چی میگی ؟
    آره ، اما این یکی برام فرق داره ... .
    نمیدونم 
    ممنونم از توجهت
  • دوشنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۴۰
  • نیمه سیب سقراطی
    پیسال ؟؟؟؟ پیسال چیه آقا !!! میگن فلان و بیسار :|

    + خب با این تفاسیر پیشنهاد میکنم حفظ ظاهر بکنی و هیچ به روی خودت نیاری که کارت اشتباه بوده ! و کاری هم نکنی که حساسیت دیگران رو زیاد کنه ... اگه مطمئنی اشتباه کردی پس اصراری در انجامش نداشته باش و رهاش کن ... حتما مرور زمان کمرنگش میکنه ...
    به وجدانت هم بگو تو اون مختصات مکان زمانی فکرش هم نمیکردی این یه اشتباهه محضه !
    علی
    اوه ، واقعا ؟ من تا همین چندثانیه پیش فک میکردم پیسال ـه ! ممنونم استاد :)

    + آره ، اصن فکر میکردم کار درسته ، فقط به تغییر شرایط اینطوری شد . اما وقتی همینطوری با ذهنیت نه چندان مناسب داره زمان میگذره ، برام سنگینه ... 
  • شنبه ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۰۵
  • Copyright (©) 2012-2015
    All Rights Reserved.
    کپی رایت (©) ۱۳۹۰-۱۳۹۴
    تمامی حقوق محفوظ است
    قالب شماره 13
    نسخه 1.0
    طراحی و اجرا در مرداد 95
    کدنویسی تنها با html و css
    کپی نکنید ، درخواست کنید کد خدمتتان تقدیم می شود !