قشنگ نوشتن ؛ رو سنگ قبرشون !
رو یکی جوان ناکام و اون یکی بزرگ خاندان !
نمیدونم که تابحال شده که تنهایی برید قبرستون ! اتفاقی رفتم گلزار شهدا ؛ سری به شهدا و شهید زین الدین زدم . یکم اونطرفتر قبرستون معمولی بود بآ آدمای نه چندان معمولی ! رو هر کدوم رو میخوندم و با خودم فکر میکردم که این بابا که اون زیر خوابیده چه روزگاری داشته . شب بود و من تنها با خودم فکر میکردم .
توجه ام به قیافه آدمای روزگار جلب شد . اینکه چرا باید قیافه مردم امروز انقد گرفته باشه . انگار وقتی که میخندن هم ی جور گرفتگی تو صورتشونه ! بعضی وقتها فک میکنن دیوونه شدم که زل میزنم تو صورت مردم ! تا حالا به قیافه خودم دقت نکرده بودم ! خیلی عصبیم . چرا ؟!
چرا انقد همه چیز رو سخت میبینیم با وجود اینکه آخرش باید بریم زیر لعاب سنگ قبر !؟ باور کنین زندگی ساده تر اونیه که ما فکر میکنیم . رویاهامونه که سختش کرده ... .
![]() |
All Rights Reserved.
تمامی حقوق محفوظ است
نسخه 1.0
طراحی و اجرا در مرداد 95
کدنویسی تنها با html و css
کپی نکنید ، درخواست کنید کد خدمتتان تقدیم می شود !