دوباره دست ساخته های بشر ؛ قدیمی ها را از صحنه خارج میکند ؛ آنهایی که روزی برای خود قلمرویی داشتند ؛ امروزه جایشان به همان کارگاه های ساختمانی محدود شده ،شاید حق اش را خورده اند !
مثله همه قدمی ها ، او هم حرف هایی برای گفتن دارد ، مثله مادر بزرگ هایی که تا پای صحبتشان بشنی ، دلت نمیخواهد که جدا شوی ، از بس که شیرین صحبت میکنند و خاطراتی را تعریف میکنند که در رویاها باید ببینی !
قلمی سنگین و دفتری بلند میخواهد برای آنهایی که میبازند ؛ به رنگ ها میبازند ! حق آب و گل دارد بر گردن بچه های دیروز و به جایی رسیده های امروز ؛ او با خرد و پودر شدن خود ، نظاره گر لحظه لحظه پیشرفتان بوده ؛ آخرش هم با گرد و خاکی که برای پیشرفت راه می اندازد ؛ مواخذه میشود که چرا انقدر گردو غبار میکند ! کسی چه میدانست که او از جان مایه میگذاشت .
تا صدای خرت خرت اش بلند میشد ، به گوشه ای پرتابش میکردند و یکدانه نواش را برمیداشتند ؛ میگفتند جنس اش خوب نیس ! اما باز کسی چه میدانست ؛ او ففط میخواست بگوید این مطلب که با جان نوشتم مهم است ؛ توجه کنید !
او هم سرفه میکند ؛ سینه اش گرفته ؛ درست مانند همان کسی که به دست اش میگرفت و پیشرفت آموزش میداد .
بچه هایی را دیدم که با من به جاهایی رسیدند و بچه هایی را دیدم که با خرد کردم من باز هم به جاهایی رسیدند ؛ اما چه نیازی به خرد کردن من بود ؟ به پرت کردن من به این سو و آن سو !؟ ؛ این حرف دلش بود ، اما حرف های دیگری هم دارد ؛ ادامه میدهد که :
به جایی رسیده ها ، پشت سرشان را نگاه نمیکنند ! شاید به خاطر اینکه گمان ( بلکه یقین) میکنند که از پشت سر زمین نمیخورند ! نمیدانند که اگر اگر الان به جایی ایستاده اند ؛ به خاطر این است که روزی روی خرد خرد بدنم پا گذاشته اند !
کسی که همراهم بود پرسید : گله وشکایت میکنی ؟ از اینکه چرا کنارت گذاشته اند ؟ تو هنوز ابزاری برای شاهکار مهندسان هستی ؟
در دلم به سوالش خندیدم ! اما نگاهی بهش کردم و ... .
او گفت : دردم همین است که دردت را نمیفهمند !
به رخسارش خیره شدم ؛ شاید او بهتر از آدم ها ، آدم ها را میشناخت ! و امروزه کم نیستند کسانی که دردت را اشتباهی میفهمند !
خواستم جو صحبت را عوض کنم ؛ گفتم چرا یکی از خاطراتت را تعریف نمیکنی ؟ و اما مانند کسی که منتظر فرصت باشد شروع به صحبت کرد :
من دیگر حرفی برای گفتن ندارم من چه نیازی به تعریف خاطره دارم و شما چه نیازی به حرف های من! به دنبال کارتان بروید و روی آن تخته سفیدتان با آن رنگ پس دهنده ها بنویسید !
اصرار من هم فایده ای نداشت ؛ دیگر هیچ نگفت !
از خواب که بیدار شدم فهمیدم که بیشتر از آنچه بدانیم حق کسانی را که بر گردنمان حق دارند خورده ایم !
امضا علی
پاورقی :
1 - گچ و تخته سیاه نماد هستند از آدمهایی با آن خصوصیات !
2- دوست دارم نظرتون رو بعد از خوندن ، بخونم .
3 - ببخشید که اینو میگم ؛ کپی برداری با منبع مجازه .
انسان ها همیشه اینقدر ناسپاسند،آنها حتی خدایی رو که آفرینندشون هست،فراموش میکنند و حتی یادشون میره برای هدفی غیر از پول جمع کردن آفریده شدن! که اونم رسیدن به کماله!
سلام
...
سلام
ممنون .
سلام
برای شما هم آرزوی موفقیت میکنم
آهان !
سلام
خواهش میکنم
راستی پست جدید رو نخوندم سر فرصت میخونمش
آخه پیش بینی میکردم که دو سه روزی نتونم بیام نت ؛ ولی اومدم
امـــــــــــــــتـــــــــــــــــــــــــحــــــــــــــــــــان
و دیگر هیچ
خدارو شکر
چه امتحانی ؟!
چرا عصبانی ؟!
همچنین ... .
ولی من چون دوست دارم دیگران بهم ایراداتم رو بگن خودم هم می گم
(حالا نه فقط اشتباه تایپی - کلا ایراداتم رو )
اینجوری به نظرم بهتره...
- بله من که گفتم متاسفانه مثل شما وارد نیستم به این دلیل بود
که قالب قبلیتون رو هم دیده بودم - اتفاقا خوشم میومد ازش
ممنون از لطفت
چه خوب
منم دوس دارم دیگران ایردات منو بگن !
-
هنوز هستن آدمایی که بقیه رو نردبان میکنن
پا میذارن رو وجود اونا و میرسن به اون بالا بالا ها ...
( امیدوارم درست متوجه منظور شما شده باشم ! )
سلام
آره ؛ درسته
ممنونم ازت .
عزیزم مطالبت عالیه خواستی یه سری هم به ما بزن...
سلام ، خوبم ؛ ممنون
چشم
تا بفهمــی نبودنت واسه
کی مهمه ...؟؟
اونوقته که میفهمی :
بایــد همیشه با کی باشی ....
البته بخاطر ماه محرم مشکی شده یه رنگ دیگه بود
طرح کلیش رو میگم ؛ یه قالب تو همین سبک نوشته بودم ؛ که اکثرا برای لودش مشکل داشتن !
الان کلا به این گیرای الکی میدن منم خسته شدم شرایطمم مناسب نبود که پیگیری کنم
به هر امیدوارم هر چه زودتر مجوز بگیره و چاپ بشه ؛
یه نسخه اش هم برسه دست ما
همایش روز دانشجو اومدی؟
سلام
ممنون ؛ خوبم
از اطرافش رد شدم
توی اون جمع اکثرا محرم بودن
همینو میخواستم بدونم ؛ ایول ! ( ببخشید )
این روزها هیچکس مرا از هیچ راهی نمیتواند بفهمد؟؟؟؟
داش علی روزگاره دیگه باید ساخت.
نج ! روزگار باید با من بسازه !
خوبی ؟
چند روزه کم میام نت میرم کارورزی
سلام
ممنونم ، خوبم ؛ شما خوبی ؟
چه خوب !
سلام
خواهش میکنم
منم به فکر اخرتمم دیگه
چی بگم !
بعله ... .
آدم رووش زیاد میشه
نمیدونم هرجور خودت میدونی میخوای اصن ولش کن
نه ؛ ولش نمیکنم ؛ قالب من باید بی نقص باشه !
پس ی چی میزنم ؛ که امیدوارم بپسندید .
هیچکدام
انقدر شکیل دیگه نه یه خط ساده صاف به رنگ نارنجی مثلا یه کمی برجستگی داشته باشه نمیدونم چطوری بگم مثلا اصن چندتا ستاره نارنجی
این شکلی
************
:|
خودمم گیجیدم
یکی اومده تو وبلاگم گفته کد قالبت رو بده به من خوشگله
بالاخره ؛ من چیکار کنم ؟!
عیب نداره بغض میکنی چرا من به این شکلکه حساسم گریه م میگیره
فکرمیکنم یه اسم پیشنهاد میدم بهت
درمورد خط توی پیوندها واقعا میشه؟اگه بشه که خوبه ولی یه خط ساده هم نباشه
من چیزی پیدا نکردم بذارم اگه یه خط شکیل درعین حال ساده باشه که خیلی هم عالی
البته اگه وقت گیره ولش کن خودم میذارم
کلا کشته مرده خدمات پس از فروشتم
سلام
خوبم ؛ ممنون
خط شکیل =؟ یعنی یه عکس باشه ؟
نه کار خاصی نداره ؛ کارش دو دقیقه اس !
نه ؛ حداقل دانشکده ما و بقلیش تمام تخته سفیده !
همه چیز زود شروع شد
عاشقی !
دلتنگی !
رفتن تو …
اما نمیدانم چرا تمام نمیشود ؟
عشق تو در من !
"و امروزه کم نیستند کسانی که دردت را اشتباهی می فهمند."
شاید این فهم جمله همون کلیدی باشه که باهاش قفل خیلی از ارتباطاتمون باز میشه!
و اما گچ...
این موجود دوست داشتنی که هنوزم که هنوزه هیچ چیزی جای لذت نوشتن باهاشو نمیگیره... (البته این نظر این حقیره ها!!)
مخصوصا اون گرد و خاکی که بعد از تموم شدن کارمون باهاش روی دستا و لباسمون میشینه یادآور تمام لحظه های بی آلایش زندگیمونه...
سلام
چه قیاس جالبی ! " یاد آور تمام لحظه های بی آلایش زندگیمونه "
دوس دارم برم مدرسه هی با گچ روی اون تخته سیاها بنویسم و ... !
اومدم [لبخندم]
چه آوازی؟
آره خیلی خوبه امروز که اینجا بارون گرفت بدجور خوشحال شدم
چه خوب
ممنون لازم به کمک نیست تمومید
ب سلامتی ... .
بیام کمک ؟
بی شوخی ؟
خیلی ممنون مگه من لولوخورخورم
کی همچین حرفی زد ؟
دلتـــــ بگیره ولـــــے دلگیرے نکنـــــے...
شاکـــے بشــے ولـــے شکایتـــــ نکنے...
گریه کنے اما نذارے اشکاتـــــ پیدا شن...
خیـــ ـ ـــلے چیزارو ببینے ولے
ندیدش بگیرے...
خیلے حرفارو بشنوے
ولی نشنیده بگیرے!
خیلے ـها دلتـــــو بشکنن ...
و
تــــــو
فقــــط
سکوتــــــ کنے....
√همیـــטּ...
ببین اگه خودت به نوشته های خودت بگی چرت و پرت .... ! نگو خوب نیس !
آورین آورین !
ممنون که امید میدی !
باشه
به ذهن خودت رسید که گچ رو انتخاب کردی یا تلنگری ، حرفی چیزی ؟
آخرش اون چیزی که میخواستم نشد
به نظرت این چرت و پرتا به ذهن کی میرسه ؟ هان ؟
از 0 تا 100 دش کار خودم بود ؛ مثه قالب جدیه !
استراحت کردم حالا اومدم پستت رو خوندم !
تیکه اولش رو که خوندم همون که تو صفحه اصلیت هم گذاشتتیش یه دونه آخـــــــــــــی گـــــــــــــــــــــــــــنده گفتم ! و یه کوچولو هم به فکر رفتم ! دلم واسه گچه سوخت !
سلام
خوش گذشت ؟
ممنونم ؛
اما …
این دل بدست آوردن است که کار هر کسی نیست … !!!
upam azizam
montazer hozure sabzetam
منتظر باش که میام
آره... ان شا الله که ما جزو اون دسته نباشیم...؛
+ آره اینو بچه ها وقتی دیدن اصابم خیلی خرده بهم گفتن!
+ به تخته نگاه نکن خب!
آهان
باشه
یعنی فقط گیرت بیارم !
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________****
___***____***____***__ ***
__***________****_______***
_***__________**_________***
_***____من آپم____________***
_***______مشتاق نیم نگاهی_***
__***_______هرچند گذرا____***
___***_________________***
____***______________ ***
______***___________***
________***_______***
__________***___***
____________*****
_____________***
______________*(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨ ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*
اقا تازه از یونی اومدم دیدم آپ کردم اومدم سری بزنم !
خواستم آپ رو بخونم دیدم طولانیه ! اولش هم که گفتی برای تک تک کلمات منظوری داشتی گفتم بذار بعد استراحت و اینا بیام بخونم روش تمرکز کافی و وافی رو داشته باشم !
پس بااجازه ما میریم دوباره با ذهنی باز میایم !
چاکر شما !!!
سلام
خسته نباشید
نمیدونم چقدر میشه حق خوری کرد تا بمب هم نتونه آدم رو تکون بده! اما میدونم هرچقدرم روی لاشه های بی انصافی و ظلم خودمون نسبت به دیگر راست و عمود بایستیم باز هم مرگ به زانو درمون میاره!!!
و مرگ فقط برای پرهیزکاران! و حقیقت جویان آغاز زندگی شیرینه!...
+دانشمندان میگن روی تخته سیاه نوشتن باعث آرامش اعصاب میشه و یادگیری رو بهبود میبخشه!
مارکر=؟ چی هست ؟!
آره ؛ مرگ هم حقیقتی داره که خیلی ها تا آخر عمر متوجه نمیشن !
+اینو جدی میگی ؟ پس بگو چرا من سر کلا بعد یه ساعت سرم درد میگیره !