خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و از پی جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
چون صبا با تن بیمار و دل بیطاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم
در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دل زخم کش و دیده گریان بروم
نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا در میکده شادان و غزل خوان بروم
به هواداری او ذره صفت رقص کنان
تا لب چشمه خورشید درخشان بروم
تازیان را غم احوال گران باران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون
همره کوکبه آصف دوران بروم
حافظ شیرازی
آزاد میشوی از هرچه هست و نیست ؛ دلت را میسپاری به باد صبا ؛ میروی تا لب چشمه ی خورشید ... . فارغ از هر گونه قید و بند . این حس این روز های من است . حسی که کمتر موجودی در کمتر زمانی تجربه میکند ؛ آری من انتخاب شدم برای رفتن . منی که نامم انسان است .
انسان بودن یعنی رها شدن و رخت بستن و تا ملک سلیمان رفتن !
نشود که چشم بر هم زنی و در این زندان سکندر باقی بمانی !
پاورقی :
1- تو 48 ساعت گذشته فقط 3 ساعت خوابیدم !
2- گرچه آرامم اما آشوبم از درون ؛ راحت تمام کردم ؛ اما مشتاقم هنوز ( مخاطب خاص )
ممنون که سرزدی .
محتاجیم به دعا
سلام
عیدتون مبارک وبتون خیلی خوبه به این وب منم بیان اون واسه کلاس زبانمون بود این یکی واس حرف دلای خودمه.
سلام
چشم ... .
هر روز تازه تر شویم
کهنه لباس اندیشه را
همچون شروع نوبهار
هر شب از تن وجان برون کنیم
پیشاپیش فرا رسیدن سال نو برشما مبارک باد
بهترینها را در سال جدید برای شما آرزومندم
باآخرین پست سال 91 میزبان شما هستم
انشاءالله عازم سرزمین نور هستم..
ملتمس دعا...
با پست «بی رنگی» بروزم و منتظر حضور سبزتان.. یاحق
سلام
ممنونم ؛ خوبم .
به به ؛ به سلامتی
ما ملتمسیم مهدی جان ...
خدایی یه دقیقه نظراتت رو بخون خیلی مودب نوشتن !!!
استاد کتابخونی وکتابداری
بزرگواری دوستان رو میرسونه ... !
دم دستم آچاری نیست
خون از دلم نشتی دارد
چه خون زلالی دارد دلم
مهر ه های دلم شل شده
و هیچ آچاری دم دستم نیست
کاش بعد از کالباچه کافی جسدم بفهمند
من از کم خونی تلف شده ام
نه از غصه وغم
آپم
واااااااای چقدر پستتون با حال این روزای حقیر جوره!!
آزاد میشوی... دلت را میساری...
سلام
خواهش میکنم ؛ اختیار دارین ... .
پیامبر گرامی اسلام(ص)
///
سلام.. بعد از یه وقفه ی تقریباً طولانی برگشتم و تصمیم گرفتم هر هفته آپ کنم!
خیلی دوست دارم بازم بهم سر بزنی.. خالی از لطف نیستــــ...!
با پُست « دست خدا » بروزم و منتظر حضور سبزت...
شاد و سرزنده و سلامت باشی.. یاحق
سلام
خوش اومدی
ممنونم داداش .
+
نزنین این حرفو !
شما استادی ... ؛ شکسته بندی نفرمایید
خرم آن روز که من هجرت از این خانه کنم
از جهان پرزده در شاخ عدن لانه کنم
رسد آن حال که در شمع وجود دلدار
بال و پرسوخته کار شب پروانه کنم
+عکس سرما برانگیزیه.زیبا...(ما که نگاهمان یخ زد...)
سلام
به به
واقعا عالی بود ؛ غزلی هم مزمون از پیر جماران !
روى از خـــــانقـــــه و صومعــــــه بـــرگردانم
سجــــده بـــــر خاک در ساقى میخانه کنم؟
ممنونم ازتون
+بله ؛ من نیز همینطور .
+مصراع اول :
آید آن روز که من ... .
شما دیگه چرا علی اقا؟
دنیا با تمام در گیری هاش فقط دنیاس اسم دیگه ای نداره
نباید هم گذاشت که اسم دیگه ای اختیار کنه و قشنگ ترین حسنش همینه که در گذره
مواظب باشین
، ادما با درد ها یی که میکشن درسته که تجربه کسب میکنن اما
خورد میشن و شکسته
سعی کنین کمتر بشکنین
سلام
مگه من چمه ؟!
شوخی کردم .
این هم حرفی است ! ولی من اسم دیگه ای نذاشتم ؛ اتفاقا موافقم ؛ در گذره ... !
بله . درست میفرمایین
ممنونم