39 : ای خدا
39 : ای خدا
این ادامه صرفا گزارش احوال است برای من که بعداها خاطره ای شود:

سـکانس اول :

به سرعت عرض خیابان را طی کردم تا ظرف 10 دقیقه باقی مانده خود را به دانشگاه برسانم ؛ آن طرف خیابان نفس در سینه حبس کردم : دانشگاه ! پراید سفید رنگی ایستاد ، رفتم جلو ، گفت کجا ؟ گفتم : د... ! آن خانم جوان که عقب نشسته بود و خیره مانده بود ، و آن چشمان گرد شده مرد میان سال راننده را هنوز یادم هست . خودم را عقب کشیدم و دست بالا بردم گفتم ممنون . بوقی زد و من با گوشی خود نقش بازی کردم ، رفت ... اما من ...

اتوبوسی آمد و سوار شدم ، دیر رسیدم ، اما رسیدم .

گذشت ، اما این بار اول و آخر نبود .

سـکانس دوم :

صدای خنده با صدای قدم زدنم ترکیب شده بود و موسیقی خوبی ایجاد کرده بود .

سـکانس سـوم :

ادعایمان میشد که خیلی کاردرست هستیم ، وقتی سر کلاس معادلات به خاطر به صدادرآمدن گوشیمان ، مبلغی از جیب مبارک شیرینی به کل کلاس دادیم ؛ فهمیدیم که ادعایمان واهی بوده !

سـکانس چـهارم :

سر کلاس آمار لبخندی زدیم ، حذفمان کرد استاد ؛ با ماژیک اسممان را خط خطی کرد ! آخخر کلاس صحبت کردیم ، به خیر گذشت ... همان استادی که سه هفته پیچاندیم که بلکه مذاکرات به نتیجه برسد و عوض کنیم استاد را ... .

سـکانس پـنجم :

ارادت خاصی به مدیر گروه محترم داریم ، علی رغم سطح علمی و کلاس بالایی که دارد ، با دقت و حوصله به حرف های من ِ دست و پا چلفتی گوش میدهد ... خدا حفظش کند

سـکانس شـشم :

دایی محترم را امروز در دانشگاه زیارت نمودیم ، بسی خوشحال شدیم ... روز عید غدیر مراسم عقدش بود! نرفتیم دوست داشتیم حضوری خدمت برسیم ...

سـکانس هـفتم :

بدجوری دلمان گرفته ، به قول عزیزی ادلیست موبایل و مسنجرمان روی حرم سرای ناصرالدین شاه را کم کرده ، اما هیچ کدامشان ...

افرادی هستند که خیلی گرم و صمیمی رفتار میکنند ، کاری دارند با تمام نیرو کمکشان میکنی ، اما درخواستی که میکنی ... این بدجور میسوزاند ...

سـکانس هـشتم :

طرز حرف زدمان تغییر کرده ، خیلی راحت برخی اصطلاحات را به کار میبریم ؛ هیچ خوشمان نمی آید از این وضعیت ...

یک اراده محکم هم نداریم در مقابل یکی از خواسته های نفسمان بگوییم نه ! مانده ایم که به چه درد میخوریم ؟

سـکانس نـهم :

حافظه ضعیفی داریم ، خداروشکر هیچ چیزی یادمان نمی ماند ، این است که کلن از هیچ کسی دلخوری ندارم ولی خب این حافظه ضعیف خیل اوقات کار دستمان میدهد ...

سه شنبه ۷ آبان ۹۲ ساعت ۰۶:۲۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
علی
دیگه باورم شده ندارمت

این سکوت و این هوا و این اتاق .. شب به شب به خاطرم میاردت
توی این خونه هنوزم یه نفر .. نمیخواد باور کنه نداردت

نمیخواد باور کنه تو این اتاق .. دیگه ما با هم نفس نمیکشیم
زیر لب یه عمر میگه با خودش .. ما که از همدیگه دست نمیکشیم

به هوای روز برگشتن تو .. سر هر راهی نشونه میکشه
با تمام جاده های رو زمین .. رد پاتو سمت خونه میکشه

من دارم هر روزمو بدون تو .. با تب یه خاطره سر میکنم
با خودم به جای تو حرف میزنم .. خودمو جای تو باور میکنم

توی این خونه به غیر از تو کسی .. دلشو با من یکی نمیکنه
من یه دیوونم که جز خیال تو .. کسی با من زندگی نمیکنه

تو سکوت بی هوای این اتاق .. شب به شب به خاطرم میارمت
خودمم باور نمیکنم ولی .. دیگه باورم شده ندارمت.
hellboy75
دل من هرزه نـبـود ...
دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا !!!
به کجا ؟!
معـلـوم است ، به در خانه ی تو !
دل من عادت داشـت
که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده ی تـوری
که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...
دل من ساکن دیوار و دری
که تو هر روز از آن می گـذری .
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه ی یک باغـچه بـود
که تو هر روز به آن می نگری
راستی ،دل من را دیدی...؟!
hellboy75
خوبه که بدونی:
اون ستاره اى که از همه پرنور تره فقط مال تو نیست!
به همه چشمک میزنه …!
*_نیمکت چوبی_*
اره خودم موندم اصلا یه لحظه!!
متن طولانیه کسی نمیخونه..خخخ

علی
پاسخ:


+ هنوز نمیخواهین معرفی کنین ؟
  • پنجشنبه ۵ دی ۹۲ ، ۰۷:۳۴
  • *_نیمکت چوبی_*
    سلام
    ببین حضرت علی به کمیل میگن : " هر روز " نام خدا رو ببر..
    تا از شر "آن روز" در امان باشی...
    یعنی مثلا امروز چهار شنبه هست..من ذکر خدا رو که بگم ، اگر شری توی این روز (چهار شنبه ) باشه با گفتن نام خدا و توکل بر خدا ازش در امان میمونم...

    تفسیرشم که معلومه دیگه !!
    اگه به یاد خدا باشی ،‌نام خدا رو ببری ،‌توکل بر خدا کنی و به یاد ائمه باشی از هر شرّی در امان میمونی ..ان شاءالله..

    علی
    پاسخ:
    سلام
    لطف کنه کسی این کامنت رو نخونه ! بدجوری سوتی دادم !
    گرفتم چی شد ، حالا این همه توضیح نیاز نیست ، آبرو ریزی میشه
  • پنجشنبه ۵ دی ۹۲ ، ۰۵:۴۲
  • *_نیمکت چوبی_*
    امام على (ع) ، در سفارش به کمیل بن زیاد ـ فرمود : اى کمیل بن زیاد! هر روز نام خدا را ببر و «لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه » بگو و به خدا توکّل کن و ما را یاد کن و نام ما ببر و بر ما درود فرست و به پروردگارمان اللّه پناه به بر ، و بدین سان خود و هر آنچه را که تحت اختیار و سرپرستى توست ، از شرّ آن روز در امان دار .

    علی
    پاسخ:
    جمله آخر : "بدین سان خود و هر آنچه ... ... از شر آن روز در امان دار. "
    منظور کدوم روز هستش ؟!
    کلن تفسیرش چیه ؟!

    + ممنونم
  • چهارشنبه ۴ دی ۹۲ ، ۱۵:۴۸
  • محمد مهدی
    سلام مهندس
    خوبی؟

    آپم با " شب یلدا خاص؟ "

    منتظرتما!!!
    محمد مهدی
    سلام
    اربعین حسینی تسلیت!
    انشاالله تو تمام مراحل زندگی دستتون رو بگیرن!!!
    محمد مهدی
    سلام
    صاف و ساده یلدات مبارک !

    علی
    پاسخ:
    سلام مهندس
    خیلی ممنون , شب یلدای خوبی داشته باشی
  • شنبه ۳۰ آذر ۹۲ ، ۱۹:۰۳
  • *_نیمکت چوبی_*
    سلام!!
    نه بابا دل پر کجا بود!!
    یاد مترو افتادم یا ایستگاه اتوبوس !!
    آه کشیدم!!
    شب یلداتون پیشا پیش مبارک....

    علی
    پاسخ:
    سلام
    اوهوم ، این روزا همه چیزو جدی میگیریم!

    ممنون , شب یلدای مشا هم مبارک
  • شنبه ۳۰ آذر ۹۲ ، ۰۸:۰۳
  • نیمه سیب سقراطی
    محمد علی ...
    نگرانت باشم ؟؟؟؟

    علی
    پاسخ:
    نه بالا
    من خوبم , اوضاع خوبه ؛ همه چی سرجاشه
    اما شما باور نکنین !
  • پنجشنبه ۲۸ آذر ۹۲ ، ۰۸:۳۴
  • *_نیمکت چوبی_*
    سلام
    هعییییییییییییییییییییی....
    گذرگاه ها..........................................

    علی
    پاسخ:
    سلام
    انگار دل پری دارین!
    ولی شما نیمه پر لیوان رو ببینین!
    گذشته ها گذشتن ؛ فقط تجربه هاش هستن که به درد آینده میخورن؛ ادم نباید تو زمان متوقف بشه
  • پنجشنبه ۲۸ آذر ۹۲ ، ۰۷:۴۱
  • *_نیمکت چوبی_*
    سلام..
    خب هر کسی هر کاری ازش بر میاد..البته
    که چوب کاری میفرمایید...حتما انسان خوب و بخشنده ای هستید و قلب بزرگی دارید....
    راستی هر چی نت دور تر باشید زندگی شیرین تر میشه!!!
    مگه نه؟!
    خب گذری بودیم دیگه! ادم گذری که ادرس نداره!


    علی
    پاسخ:
    سلام
    لطف دارین شما ، ولی خب اینطوری هام نیست ؛ بگذریم
    آره، زندگی بدون نت شیرینی خاص خودش رو داره! تو این یه ماه دوری خیلی چیزا دستگیرم شده ...
    گذری؟ گذرگاه هاست که انسان ها رو با هم آشنا میکنه!
  • دوشنبه ۲۵ آذر ۹۲ ، ۰۸:۲۵
  • *_نیمکت چوبی _*
    سلام
    میگم کلا خیلی جالبیا....همچیین از این ادما بخشنده به نظر میرسی...! من از اون وبلاگت که افکت گذاری بود رسیدم به اینجا!
    اول اینکه خیلی ممنون به خاطر تمام زحمتات...دوم هم نداره

    مطلب این پستتو خوندم........درکش کردم....
    مخصوصا اخراشو که اصلا شبیه یه بنده خدا بود که میشناسمش!
    هنوز دقیق نمیشناسمتون ولی از این بخشنده بودنتون خوشم اومد................
    یه دل صافی داری همیچین...همینم موفقت میکنه تو زندگی....
    بازم ممنون....

    علی
    پاسخ:
    سلام
    من و بخشندگی ؟! واقعا ؟ مگه تو این دنیای مجازی اینطوری به نظر برسم !
    لطف دارین شما
    اخیرا که کار توی سطح نت رو متوقف کردم ، چون هارد سیستمم فعلا داغونه ! مدام فریم ورک میپرونه ! ولی خب تا چند هفته آینده ، به امید خدا قراره یه حرکت هایی بزنم
    دعا بفرمایین شما

    + شما هم اومدین ، گفتین و رفتین ! آدرسی ؟ چیزی ؟
    ++ من از شما ممنونم
  • جمعه ۲۲ آذر ۹۲ ، ۰۹:۳۱
  • وفا
    سلام

    انشالله که خوش بوده باشین،
    ولی
    وقت کردین پست جدید یادتون نره لطفا!

    + تولد امام باقر علیه السلام هم مبارک!

    علی
    پاسخ:
    علیکم السلام
    ممنونم
    چشم ، حتما ، اگه اوضاع همینطور که هست پیش بره تا اواخر هفته آینده ....

    + مبارک شما هم باشه ان شاءالله
    ++ ممنونم از لطفتون
  • جمعه ۱۵ آذر ۹۲ ، ۰۲:۲۷
  • سپیدار
    سلام ... خووبی ؟
    فکر کنم تو هم دیگه کم میام ... یا فکر کنم اصن نمیای !
    هرجا هستی ومشغول هرکار و فعالیتی هستی موفق باشی

    علی
    پاسخ:
    سلام علیک
    حال شما ؟ احوال شما ؟
    ممنونم ، خوبم
    آره ، این چند وقت اصلن نبودم ...
    خیلی ممنون ...
  • سه شنبه ۱۲ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۵
  • محمد مهدی
    سلام مهندس
    آپم
    فراز
    شعر من از عذاب تو ، گزند تازیانه شد

    ضجه ی مغرور تنم ، ترنم ترانه شد

    حماسه ی زوال من ، در شب تلخ گم شدن

    ضیافت خواب تو را ، قصه ی عاشقانه شد

    برای رند در به در ، این من عاشق سفر

    وای که بی کرانی حصار تو کرانه شد...




    سلام

    آپم ومنتظر نظرات زیباتون دوست خوبم
    محمد مهدی
    یکی دو هفته بود وبلاگ مهندسمون مرده بود!
    الان می بینم حالش بهتره!
    نیمه سیب سقراطی
    ... !
    امین
    سلام داداش
    با سوال 29 آپ کردم
    امین
    سلام داداش حالت چطوره خوبی؟
    ایام سوگواری امام حسین را بهت تسلیت میگم
    التماس دعا

    علی
    پاسخ:
    سلام
    ممنون برادر
    محتاجیم به دعا
  • جمعه ۲۴ آبان ۹۲ ، ۰۳:۰۹
  • مهدیه
    دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم

    بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم

    فردا که کسی را به کسی کاری نیست

    دامان حسین اگر نگیرم چه کنم . . .
    ✘NaFaS✘
    سلام دوست عزیزم ممنون که به وبم سر زدی و برام نظر گذاشتی.
    مشکات
    السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

    با سلام و عرض ادب
    و تسلیت ایام سوگواری سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام.
    با چند مطلب از ماه محرم بروزم
    منتظر کامنتهایتان هستم
    دعایمان بفرمایید
    یا حسین
    محمد مهدی
    مهندس آپم.
    محمد مهدی
    سکانس چهارم رو تصحیح می کنم:
    با تشکر از بغل دستی خودت که خودم بودم!

    علی
    پاسخ:
    اوهوم
    ایول ، آره ...
  • يكشنبه ۱۲ آبان ۹۲ ، ۱۸:۴۲
  • اعظم
    سلام
    از اخرین باری که اومدم اینجا زیاد عوض شده
    همه چی عوض شده

    روزگار به مراد ایشالا

    علی
    پاسخ:
    سلام
    یادم نمیاد آخرین بار رو !
    تغییر خوب بوده با بد ؟

    ممنون
  • يكشنبه ۱۲ آبان ۹۲ ، ۰۵:۰۴
  • سپیدار
    نه باااااااااابااااااااااااا گفتم شاید واسه آهنگه بوده ! بیشترش واسه همون ادامه مطلب بود باحال نوشته بودی ! تیریپ مرموز و اینا ! ازاینایی که شخصیتا معلوم نیس مثل رمانا یهو از یه جایی یه داستانی شروع میشه ! مث سکانس اولت !
    در کل خوب بود من تایید می کنم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    علی
    پاسخ:

    آره ؛ خودمم با این جور نوشتن حال میکنم
  • يكشنبه ۱۲ آبان ۹۲ ، ۰۳:۱۴
  • محمد مهدی
    سلام
    سکانس اول: خدا شانس بده خب سوار میشدی دیگه!!!!
    سکانس دوم: ترجیح میدم ب آهنگی که خنده و صدای پات می خونه گوش بدم!
    سکانس سوم: خیلی خوب بود از شیر مادر هم حلال تر از گلوم پایین رفت!
    سکانس چهارم: با تشکر از بغل دستی ما که لخندی هم نزد!
    سکانس پنجم: دمش گرم این دو ترم که هوای منو زیاد داشته!
    سکانس شم: مبارک باشه.
    سکانس هفتم: تازه شدی عین خودم یادت گفتی این چرت و پرتا چیه تو پست جدیدت گذاشتی؟؟؟
    سکانس هشتم: آره خداییش آدم می ترسه ی موقع تو خواب ی چیزیبگه و گند بزنه!
    سکانس نهم: ولی شاید باشن آدمایی که به خاطر حافظت ازت دلخور باشن؟

    علی
    پاسخ:
    سلام مهندس
    1. نگرفتی چی شد !
    2.جدن ؟
    3.نوش جونت مهندس
    4.کی ؟
    5.آره خدایی
    6.سلامت باشی
    7.اوهوم ...
    8.آره ، حرف زدن تو خواب هم مصیبتی شده !
    9.آره ، یکیش خودت ! هنوز نمیدونم واس چی ؟
  • شنبه ۱۱ آبان ۹۲ ، ۱۸:۰۷
  • مونارک
    سلام

    اع...این unid.ir چ جالبه.
    ثبت نام کنیم چی میشه؟

    علی
    پاسخ:
    سلام
    فعلا که تمامی تمامی امکانات عمومیه ، ولی به زودی بعد از مطالب بیشتر ، بعضی از مطالب واسه اعضا قابل دسترسیه !
    اخبار و اطلائیه ها میاد به ایمیلتون ...
    و ... و .... و ...
  • شنبه ۱۱ آبان ۹۲ ، ۰۵:۲۴
  • وفا
    سلام

    بازگشتتون گرامی!

    علی
    پاسخ:
    سلام

    لطف دارین همیشه شما
  • شنبه ۱۱ آبان ۹۲ ، ۰۵:۱۵
  • سپیدار
    سلام
    خوبی ؟
    ادامه مطلب خیلی خووووب بود نمی دونم چرا ولی خیلی خوشم اومد همینطوری خیره شده بودم داشتم می خوندم ! تمومم که شد بازم خیره بودم !! البته دارم با آهنگ ملایم یکی از وبای دیگه گوش میدم فکر کنم یه علتش هم همینه !

    قالب جدید هم مبارک
    سایتو اینا هم مبارک !!

    علی
    پاسخ:
    سلام
    ممنونم ، خوبم
    لطف دارین شما ، آره حتما واسه آهنگه بوده و اگرنه من که چرند و پرند نوشته بودم !

    باز هم ممنونم
    و باز هم ممنون
  • شنبه ۱۱ آبان ۹۲ ، ۰۴:۱۶
  • امین
    سلام علی جون
    خوبی؟ چه قالبی و چه فضای جدیدی
    آخرشم بلاگ بیان نیومدی؟؟
    با سوال 28 آپ کردم
    ببخشید که دیر به دیر سر می زنم

    علی
    پاسخ:
    سلام امین عزیز
    ممنون ، تو خوبی ؟
    مگه بلاگفا میذاره ؟
    میام ...
  • جمعه ۱۰ آبان ۹۲ ، ۰۰:۲۵
  • نیمه سیب سقراطی
    سلام آشنای دیرین !

    + unid.ir واسه خودتونه دیگه ؟ نه ؟
    لطفنی واسه من یه وقت رزرو کن تا چند ماه دیگه بیام قالب سفارش بدم !
    سفارش که قبول میکنی ؟!

    1 : حدسش شاید سخت نباشه !
    2 : الهی همیشه بخندی و شاد باشی
    3: آخی ...
    4: چه خشانت آمیز رفتار کرده جناب استاد !
    5: تا ترم 1 و 2 مدیر گروهمون ما رو جز دانشجوهاش حساب نمیکرد !
    6: پیوندشان مبارک ، با این خواهر زاده بی ذوقش !!!
    7: فت و فراوونن این مدل آدما ...
    8: یک بار که تو یه موقعیت نامناسب ضایع بشی بطور خودکار ترک میکنی !
    9: ریز بین و جزئی نگر بودن و حافظه ی خوب هم دردسر ساز است !

    علی
    پاسخ:
    سلام

    + بله
    خب تو سایت ثبت نام کنین ، سفارش بدین
    بله ، مخصوصا شما ...

    1.خوبه که شاید درک کنین .
    1. ممنون و همینطور شما .
    3.بله ...
    4.استادن دیگه ؛ اختیار تام دارن !
    5.بله ، قدر مدیرگروهمون رو میدونم ... دلتان بسوزه
    6.دست شما درد نکنه ، ولی خب آره ، کوتاهی از من بود ... . ولی خب دیر خبر رسونی شد ؛ اصن همه چی یهویی شد ؛ فک کنم خود دایی جان هم نفهمید !
    7....
    8.ایول
    9. شاید ، اما بهتر از این وضعیت منه !

    خیلی خیلی خوشحال شدم
  • پنجشنبه ۹ آبان ۹۲ ، ۰۷:۲۵
  • ㋛Ðêlåvår
    بیشتر خبری بود.
    بزنم تو مخت؟؟؟کامنت میزاری یا اون نفرینایی ک تو حرفای ثابتم بابت کامنت دادن کردم,بکنم؟

    علی
    پاسخ:
    هوم ؟!!!!
  • پنجشنبه ۹ آبان ۹۲ ، ۰۶:۵۴
  • دخترکوچولو
    قضیه ای نیست! زندگیه دیگه! درد داره یه کم! :)

    علی
    پاسخ:
  • پنجشنبه ۹ آبان ۹۲ ، ۰۶:۳۲
  • مونارک
    سلام

    پی نوشت سکانس سومو اول:ما هم ادعامان میشد کار درست هستیم.
    وقتی بعدِ بد و بیراه گفتن و غرزدن که چرا استاد حضور غیاب نکرد و فهمیدنِ اینکه تمام مدت ایشان پشت ما بودند و تمام سخرانی مارا شنیدند ، فهمیدیم ادعامان سخت پوچ و تو خالی بوده.
    +ما هر وقت سر بلور دیر برسیم باید شیرنی بدیم.پس ترجیح میدیم پول رو بدیم به راننده محترم تا اون همه شیرنی.

    علی
    پاسخ:
    سلام علیکم
    خوب هستین ؟


    خوبه که درک میکنید
    + اوهوم ، آره می ارزه واقعا ...
  • پنجشنبه ۹ آبان ۹۲ ، ۰۳:۱۳
  • ㋛Ðêlåvår
    خوب خدارو شکر سر کلاس ما این خبرا نیست اگه بود بچه ها همون ترم اول قندخون میگرفتن.
    سکانس اولت خوب برامنم توضیح بده دیگه

    علی
    پاسخ:


    با عرض معذرت باید رد کنم درخواستتون رو !
  • چهارشنبه ۸ آبان ۹۲ ، ۲۳:۰۹
  • ㋛Ðêlåvår
    شما رمز خواستی و من ندادم؟؟؟

    علی
    پاسخ:
    به نظرتون جمله ام درخواستی بود یا خبری ؟
  • چهارشنبه ۸ آبان ۹۲ ، ۲۳:۰۷
  • دختر کوچولو
    دروغ چرا! فقط ادامه مطلبو خوندم!!!
    بعضی از سکانسای موجود منو هم خیلی اذیت میکنه انقدی که چشمم میزنه!!!!!!!

    علی
    پاسخ:
    هوم ؟ قضیه چیه ؟
  • چهارشنبه ۸ آبان ۹۲ ، ۱۹:۲۰
  • ㋛Ðêlåvår
    این سکانس دومت:چرا میخندیدی؟؟؟؟
    سکانس سوم:برا چی شیرینی دادی؟؟؟؟
    سکانس ششم:عقد داییییییییت نرررررررررفتی؟؟؟؟؟؟

    علی
    پاسخ:
    از بازی روزگار ...
    قانون استاده اینه که اگه کسی سر کلاس گوشیش زنگ بخوره باید به همه شیرینی بده ! من به این راحتیا دم به تله نمیدم ولی خب ...
    آره ؛ چون شیراز بود + قول داده بودم به کسی ... !
  • چهارشنبه ۸ آبان ۹۲ ، ۰۰:۲۱
  • ㋛Ðêlåvår
    این سکانس اولت رو باید کامل برامن توضیح بدیا

    علی
    پاسخ:
    چیز مهمی نیس !
    خودم متوجه میشم
  • چهارشنبه ۸ آبان ۹۲ ، ۰۰:۲۰
  • ㋛Ðêlåvår
    اره خب.عاشقا یه روزن حالشون خوبه یه روز حالشون بده.
    البته بیشتر ایام حالشون بده.
    رمز دار کردم ک هرکسی نخونتش.
    اتفاقات مهمم برا اینکه برا خودم خاطره بشه مینویسم

    علی
    پاسخ:
    نج ؛ عاشق اگه عاشق باشه همیشه حالش خوبه ...
    اوهوم ...
    درسته
  • چهارشنبه ۸ آبان ۹۲ ، ۰۰:۱۶
  • ㋛Ðêlåvår
    سلاااااااام.
    قالب وبت یجوری خاصه.

    علی
    پاسخ:
    سلام
    بله ، قابل شما رو نداره
    میتونین دانلود کنید و شخصی سازیش کنین .
  • چهارشنبه ۸ آبان ۹۲ ، ۰۰:۱۵
  • Copyright (©) 2012-2015
    All Rights Reserved.
    کپی رایت (©) ۱۳۹۰-۱۳۹۴
    تمامی حقوق محفوظ است
    قالب شماره 13
    نسخه 1.0
    طراحی و اجرا در مرداد 95
    کدنویسی تنها با html و css
    کپی نکنید ، درخواست کنید کد خدمتتان تقدیم می شود !