
همان راهی را که آمدی ، برگرد !
روز ها مست خنده های تکراری ، روز ها شاهد مرگ شادی های تکراری ،
روز ها در تکاپوی یک لبخند ، غافل از اینکه لبخند کنار همان پنجره زنگ زده قدیمی بود .
روز ها به انتظار دیدار یک دوست قدیمی ، روزها به دلتنگی های بی علت گذشت .
همان راهی را که آمدی برگرد !
ثانیه هایی را که بی اختیار میگذرانی ، گلچین کن ، نگه دار ، روزی گنجی خواهد شد ؛
گنجی که خیلی ها حسرتش را میخورند .
امضا علی
سلام عرض میکنم خدمت همه دوستان ، خدمت همگی خوانندگان خاموش و روشن
و تبریک عرض میکنم میلاد حضرت امیر ، علی ابن ابی طالب علیهم السلام را .
با خودم فکر میکردم که اولیت بندی کردن کارهای روزانه ، خیلی مهمه ، بعضی وقت ها که کلی درگیری داری و سردرگم میشی در انجام کدوم یکیشون ، اینکه بالا پایین کنی و ببینی کدومشون ضروری تره ، میتونه به کمکت بیاد ، حتی اگر وقت انجام برخی از کار ها رو از از دست بدی !
این روز ها درگیری های متفاوتی دارم ، گاهی از صبح زود تا 1 و 2 بامداد بیرون از خانه در تکاپو هستم ، گاهی تا 48 ساعت تنها با کیک و ساندیس میگذرانم ... !
دوشنبه یعنی دیروز امتحان مکانیک خاک داشتم ، تنها دو ساعت قبل از امتحان لای جزوه ی کچلی خودم رو باز کردم ، خداروشکر سه سوال از 6 سوال را عینا داشتم ؛ به مدد دوستان سال بالایی و ارشد !
+ دانش رفتن این مسیر
نه من دانم ، نه تو
نه آنکس که گوید
تنها خدا داند
و آنکه باید .
اگه بشه بیایم اینجا بهمون شارژم بدی خیلی خوبتر میشه[رضایت]
اممممممم...آره فکر خوبیه!کدوم خطو دنبال کنم برسم به نظرات؟:دی
آقا من دوبار دیگه بیام اینجا ورشکست میشم!تموم شارژمو میپرونه تا باز کنم!بلاگفا خوب بود کامنتا رو فقط سیو میکردم مستقیم میومدم ولی اینجا فرق داره!!!
آغــا برگرد جای خوئت...اذیت نکن!!!!
آیکون میخام:|
خودت نمیفهمی
خدا رو شکرچند سالشه؟آبجی تونو میگم!!!
چرا گریه؟اممممممم...امتحان ریاضی دادم!هر چی میشمردم به 10 نمیرسید:دی سر کلاسش نرفته بودیم،زنیکه عقده ای انقد سخت آورده بود،مام هیچی نخونده بودیم...وضع همه خراب!
سوال که میکردیم برا اینکه کفرمونو دراره میگفت سر کلاس حل کردم شما نبودین
خلاصه همه گند زدیم!فکر کنم 12 شم...خیلی زیاد 13...5/13 خیرشو ببینی
پارسال از امتحان میومدیم میگفتم نیم نمره اشتب دارم 20 نمیشم!حالا میگم نیم نمره میخام نیفتم
.
.
.
چرا گریه ؟
عیدتون مبارک!
بله، زمان فوق العاده ارزشمنده...
کاش همیشه قدرشو اون طور که باید بدونیم!
این قسمت متنتون خیلی به دلم نشست:
"ثانیه هایی را که بی اختیار میگذرانی ، گلچین کن ، نگه دار ، روزی گنجی خواهد شد ؛
گنجی که خیلی ها حسرتش را میخورند ."
میتونم بگم یجورایی تجربش کردم!!!
خوبی؟؟
چه میکنی با امتحانها ؟
سلام
ممنونم ، شکر خدا
تو چطوری رفیق ؟
تو فکر انصراف از کلیه امتحان هام
جالبش اینجاس ، که امروز ( جمعه 8 خرداد ) استاد تکنولوژی به من زنگ زده ، روز و ساعت امتحان رو میپرسه !!!
کی؟پسرعمم؟عذاب؟نه باباااااااااااا...
باعش...می جنبم
آورین...
آبجی جون خوب شدن خدا رو شکر؟؟؟
سلام
آره ، من میدونم ، تو که نمیفهمی
زودتر ، من ازت رتبه میخوام ... .
آره ، خداروشکر بهتره ، این هفته یکم اذیت کرد ، ولی الان خوبه ؛ ممنونم ازت .
خو حالا نمیخاد سرتو بکوبی به دیوار!خودم میام سرتو میکوبم
بچه رو؟منظورت بچه پرروئه؟خعلی هم خوب صداش میکردم
به من گفتی بیجا؟أأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأأ جیغ
اممممم...راستش من خودم این ماجرا رو یادم نمیاد برام تعریف کردن!نمیدونم دیگه آقاهه چیکار کرده بعدش
آه خعلی خوب بود امتحانش!تا دیقه آخرش نشستم سر جلسه:دی انقد خسته بودم که تا الان خوابیدم
ساعت 3 باید میرفتم آزمون قلمچی!رفتم دخترا فقط یه نفر اومده بود خدا رو شکر...برگشتم
درگیر چی بود؟
سلام
چه عذابی میکشه از دستت !
اوهوم ، بجنب ، چیزی تا کنکور نمونده ...
بسلامتی ...
کار و بار ، درس و بحث ... خونواده ...
قصارترین جملاتم را هم در بند کشیدند !
تا دچار شوم به مبهم ترین طومار زندگانی ام
در سکوتی ژرف ...
بدجور درگیر بودم ...
الان جمعه اس ، چطور دادی ؟
تقریبن 3-4 ساله بودم،رفتیم خونه دوست بابام!آقاهه اسمش سالار بوده!فکر کن محمدعلی من وایسادم جلو در وقتی درو باز کرده برگشتم بش گفتم سلام سالاد
حالا من خیلی زود حرف زدم ینی 1 ساله که بودم تموم کارام آماده بوده...دندون دراوردم،راه میرفتم و حرف میزدم
ولی کسی فکرشو نمیکرده دیگه انقد پررو باشم
بفرمایید
ایول ...
پررو که نمیشه گفت ... .
میخاستی بگی من کودکم؟؟؟؟ناراحت شدم از دستت
امممممم...کاش خودت برام بپرسی شاید استخدامم کنن
تازه اسم پسرعمم محمدمهدی هستش،من بش میگفتم مملی
طفلک از همون موقع دیگه به همین اسم شناخته و صدا میشه
یه کاری هم میکردم بچگی،واقعن روم نمیشه بگم
نمیدونم...واقعن انتظارشو ندارم چون در اون حد تلاشمو نکردم
نچ ، اصلا !
سرمو میکوبم به دیوار !
باشه ، یه خبر برات میگیریم
دهه ، درست صداش کن بچه رو ، این چه طرز صدا کردنه ؟
راحت باش ، بوگو ...
بیجا مینمایی ! شرط کردیم ...
ینی که کم آوردی
من خودم کودکم...کودک درون چیه؟!
کلا من خودم میریم خونه کسی یا تفریح اینا،میرم با بچه ها بازی میکنم
این بچه امروز تو پارک انقد بامزه بود...پسر تپلی خوشگل ناز
واقعن نمیدونم...هندی خوراکی
تازه به گیلاس میگفتم دوقلو
امممممم...راستش اول هدفم تک رقمی بود
بعد هوینجور که به کنکور نزدیک شدیم،گفتم 2 رقمیهوینجور که نزدیکتر شدیم،گفتم خب 3 رقمی هم بد نیستکم کم نزدیکتر بشیم احتمالن بمونم سال دیگه
اون که بله .
چی ؟
میخواستم همینو بگم ، گفتم ناراحت بشی یهو !
دوقلو !؟ ببین فرهنگستان زبان فارسی ، بخش واژه یابش نیرو نمیخواد ؟
اینا رو بریز دور ، فقط به قرارمون فک کن ... .
+ راستی من احیانن قول دادم رتبم 2 رقمی شه؟[آیکون مهسا فینگر در دماغ]
ممنون از توضیحات شما ، ولی ؛ خانم فهمیدم دیگه ...
+دقیقا
خوب میدونی منظورم چیه...ضایع...تابلو...کم بیار
الان نمیدونم چجوری توضیح بدم اسکوتر چیه
ببین...اسنوبرد میدونی چیه؟ازونا بعد مثه دوچرخه فرمون اینا داره!خودم الان نمیتونم اینایی که گفتمو تصور کنم...باید ببینی
کلا یه چیزی تو مایه های اسکیت
هوینجور ینی همینجور
تازه امروزم رفتم پارک!یه بچه 2 سالش میشد،هوینجور برام دست تکون میداد و میخندیدکلا خوشم میاد بچه ها سریع جذبم میشن
+ نع خیر...میگفتم هندی خوراکی
کار ساده بود البته
اینایی که میگی یعنی چی ؟
گرفتم چیه ، تصورم خوبه !
خوشش اومده ازت خو ! شاید اون لحظه کودک درونت هویدا شده بوده ... !
+ واقعا این همه طولانی میگفتی ؟ هندی خودش چیه ، که خوراکی داشته باشه ؟
خوشم میاد اصن به رو خودت نمیاری ها
میدونی یاد چی افتادم؟
چند وخ پیش رفتیم پارک!یه دختره داشت با اسکوتر هوینجور میرفت!طفلک افتاد:دی منم نیگاش کردم!نمیخاست کم بیاره،برگشت گفت خیلی حال میده خوش میگذره
+ میدونی من بچه بودم به هندونه چی میگفتم؟
آره ، همینی که میگی
چی رو ؟ منظورت چیه ؟
اسکوتر چیه ؟ هوینجور ؟
+ دندونه ؟
التماس و تضرع بی حد و اندازه ی شوما پذیرفته شد...و اینجانب شما را با حضور خویش بسی خوشحال نمودم!
باشد که قدر بدانید
دیگه هم تکرار نکنید همچین بازی ایو
+ نمیدونم چرا حس میکنم این پ ن آخر داره با من حرف میزنه...خدا بداند...باید بداند...ها؟چی؟کی؟
سلام
فقط به خاطر اینکه رفتیم تو خرداد ... .
داشت بازی خوبی میشد
+ بله ، همچین گزیده گوی هستم .
خبری نیست
جات خالی یه چند روزی رفته بودم مشهد
+چند وقتی هست وبلاگ قدیمیم رو راه انداختم..
جام خالی !
یه سالی هست دارم زور میزنم برم مشهد ... .
+ بسلامتی داداش ، ایول ...
آپم!
نگران نباش تا آخر امتحانات وقت دارید بخونید ولی خب پیشنهاد میکنم قبل امتحانات بخونید تا ی روحیه ای بگیرید!
منتظرم
سلام
الان این کامنت یعنی اینکه تو هم مثله امتحان امروز رو پیجوندی !
الانه میام ...
خوبی؟؟
چه خبرا خوش میگذره ؟
خداییش من که دلم خیلی برای زمان دانشجوئی تنگ شده
سلام رفیق
ممنونم ازت
خداروشکر خوبم ، تو چطوری ؟
آره ، روزگاری میگذرونیم که فکرشم نمیکردیم !
چه خبرا ؟ کجایی ؟ چه میکنی ؟
ولی سیل پروژه ها و تحویلشونه . که خواب نمیاره به چشم آدم ...
بسلامتی
میدونم ، دلشوره تموم شدن سر وقت پروژه ، بد چیزیه !
ممنونم
لطف دارین