یــعنی هــمه جــــا غیر خدا یــار ندیدند
هـر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نـــکته شنیدند
یــک طـــــایفه را بــهر مکافات سرشتند
یـــک سلسله را بـــهر مـــلاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
جـــمعی بــــه در پـــــیر خــرابات خرابند
قـــومی بـــه بـــر شیخ مــناجات مریدند
یـــک جـــمع نکوشیده رسیدندبه مقصد
یـــک قـــوم دویـــدندو به مقصد نرسیدند
فـــریاد کـــه در رهــــگذر آدم خـــــاکی
بـــس دانــه فشاندند و بسی دام تنیدند
هـــمت طـــلب از باطن پیران سحرخیز
زیــرا کــــه یــــکی را ز دو عــالم طلبیدند
زنــهار مـــزن دست بـه دامان گروهی
کـــز حــــق ببریدند و به باطل گــــرویدند
چــــون خــــلق درآیند بــه بازار حقیقت
تــــرسم نفروشند مــتاعی کــــه خریدند
کــوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کــاین جـامه به اندازه‌ی هر کس نبریدند
مـــرغان نــــظرباز سبک‌سیر فــروغی
از دام گــه خـــاک بـــــر افـــــلاک پریدند
فروغی بسطامی
سلام
زمان ! کلمه ای آشنا برای من و شما . همه ما زمان را لمس کرده ایم ؛ اما تا بحال آنرا تعریف کرده ایم ؟
نیوتن میگوید زمان یک بعد خارجی اجسام است بر خلاف انیشتین که می گوید زمان ماهیت اجسام است و ملاصدرا می گوید زمان مقدار حرکت در جوهر عالم است و یا افلاطون می گوید ... . با جستجوای کوچک متوجه میشویم که بشریت در تعریف زمان درمانده است . علم هنوز تعریفی برای کمیت اساسی خود ندارد ؛ حال چگونه میخواهد پدیده ها رو توضیح دهد ؟!
پنداشت من این است که زمان در گذر جهان ما مفهوم پیدا میکند ؛ به این معنا که جنبه ای از خداوند ، جهان ماست که درونش زمان معنا میابد ! و طبق معنای ملاصدرا ؛ جهان حرکت میکند* ؛ و زمان وسیله ای برای توصیف این حرکت است ! و در آخر من واقعا در پی مفهموم زمان مبهوت میمانم .
زمان هر آنچه که باشد ، مهم این است که در حال حاضر رو به جلو میرود و عمر ما ثانیه پس از ثانیه میگذرد ؛ زمان میگذرد و ما همه در خسرانیم ** . اگر عاقل هستیم باید این خسارت را جبران کنیم ! اما چگونه ؟!
پی نوشت :
* ایشان اثبات میکنند و امروزه همه دانشمندان به آن واقف اند ؛ بحث انبساط جهان
** در تفسیر سوره عصر (والعصر ان الانسان لفی خسر ... ) این گونه نوشته اند که همه انسان ها فرصت ها را از دست میدهند ؛ و این ضرری است که همه انسان ها دارند
پاورقی :
1- تفسیر شعر بالا رو جایی ندیدم ؛ اگر کسی تفسیرشو جایی دیده به منم بگه !
2- دو روزی نبودم ؛ عذرخواهی میکنم که جواب نظراتون دیر شد .
3- روز عاشورا صحنه ای رو دیدم که قابل تامل بود ! مردم مثله ندیده ها دنبال وانت پخش نذری بودن ؛ بدون اینکه به تعزیه چندقدمیشون توجهی داشته باشن !
4 - انشاءالله عزاداریتون مورد قبول درگاه حق هست ؛ این بنده حقیر رو هم دعا کنید .
سلام
به عنوان یک بنده گناهکار ؛ فرا رسیدن ایام عزاداری ابا عبدالله را تسلیت عرض میکنم ؛ به همه شما و همه عاشقان حسین (علیه السلام )
اغلب ما محرم های متعددی رو تجربه کردیم که گاهی متفاوت از بقیه سالها و افراد بوده . بعضی از ما عادت کردیم که با فرا رسیدن محرم مشکی پوش میکنیم و طبق عادت هر ساله یک مجلسی میریم و خلاصه به قول خودمون عزاداری میکنیم .
یه چیزی میخوام بگم که امیدوارم باعث جنجال نشه :
همونطور که گفتم اغلب ما هر سال مثله پارسال عزاداری اباعبدالله رو میکنیم
و تا جایی که یادم هس یک سخنی از مولا علی (علیه السلام) هست که اگر کسی یک روزش تکراری باشه ضرر کرده !
خب چرا ما کار تکراری انجام میدیم ؟ پس یعنی صرف عزاداری ما چیزی جز ضرر نیس !
از بچگی خوندیم که محرم یک مکتبه ! مکتبه حسینی . مکتبه عاشورایی . این مکتب فقط عزاداری نیس . عزاداری ، بخشی از اون و یا بهتره بگم وسیله است .
بر فرض که قبول داریم اسلام با عاشورا زنده شد . ما هر سال محرم رو زنده میکنیم که تجدید عهدی کرده باشم با زنده شدن اسلام ( غیره اینه ؟ ) اگر ما مسلمونیم و اگر جزء این مکتب هستیم ؛ هر سال باید اسلام خودمون رو زنده کنیم . زنده کردن اسلام به همه ابعاد زندگی بر میگرده . به قول آقاتهرانی بایستی سبک زندگیمون اسلامی بشه . و این همان تعالی است ؛ همان تکراری نبودن است .
پس با اومدن محرم و شروع ایام عزاداری بایستی شاگرد خوبی برای این مکتب باشیم . عزاداری در شأن آقا و همچنین خواندن درس این مکتب با عمل کردن به گفته ها . نه در محرم بلکه در تمامی ایام .
ی دعا میکنم همه با هم بگیم آمین : خدایا توفیق عمل به دونسته هامون رو بهمون بده . نه اینکه فقط شنونده باشیم .
برای مشاهده سایز اصلی عکس ها کلیک کنید
امیدارم حق کپی رایت رعایت بشه
 |
 |
 |
+ خدا رو شکر میکنم که دوباره توفیق داشتم یه محرم دیگه رو تجربه کنم .
+ عکس بالا از صفر کار خودمه . شعرش هم که از محتشم کاشانیه .
+ عکس های دیگه هم دارم میسازم که باید زمان بهم اجازه بده .
+ تصویر شماره 2 از کارهای خودم اضافه شد ( 27 آبان 1391 )
+ تصویر شماره 3 از کارای خودم اضافه شد (30 آبان 1391 )
سلام
دســت از طـلــب نــدارم تـــا کـــام مـــن برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآیـد
بگشای تــــربــتــم را بـعــد از وفـــات و بـنـگـــر
کــز آتـش درونـم دود از کـفـن بــــرآیـد
بــنمـــای رخ کــــــه خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآیـد
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بــدن بـرآیــد
از حــســرت دهـــانـش آمــد به تنگ جــــانـــم
خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید
گــویــند ذکــر خیـــرش در خــیـل عـــشقبــازان
هر جا که نام حافظ در انجمـن بـــرآید
حافظ
 |
شعر بالا اونقدر معروف هست که نیاز به توضیح نداره! حدود یک ماهه پیش با تفألی به حافظ و با اومدن همین شعر دوباره برگشتم به فضای شعر ! 1
ادامه مطلب خاطره امروز من یعنی 21 آبان 91 از فضای سبز دانشگاهمونه ! درسته که زیاد آب و هوای دلچسبی نداره ولی برای من یکی خیلی جذاب بود . دعوت میکنم که با هم بریم ادامه مطلب .
------------------------
1- البته طی یک قضیه ای !
خوبه که آدم که گاهی اوقات نگاهی به اطرافش بندازه .
سلام
 |
بازنده بودن همه جا هم بد نیست ؛ گاهی اوقات نهایت یک آرزوست . مثله این غزل سعدی :
عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن
بــا سر اندر کــوی دلــبر عـشق نتوان بــاختن
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سـوختن
تـوبه کــارم توبه کــار از عشق پنهان بــاختن
اسب در مـیدان رســوایی جـهانــم مــردوار
بیش ازین در خانه نتوان گوی و چوگان بـاختن
پاکبازان طریقت را صفت دانی کــه چـیست
بــر بساط نرد درد اول نــدب جــان بــــــاختن
زاهــدی بر بــاد الا، مــال و منصب دادنست
عــاشقی در ششدر لا، کفر و ایمان بـــاختن
بر کفی جام شریعت بر کفی سندان عشق
هـــر هوسناکی نـداند جــام و سندان باختن
ســــعدیا شطرنج ره مـــردان خــلوت بـاختند
رو تـــماشا کـن که نتوانی چو ایشان بــاختن
سعدی
پی نوشت :
1- دیروز از ظهر تا غروب درگیر اینجا بودم
2- از همه دنیا دلگیرم ؛ گر روم رفته ام پی نامردی ها ! تو بمان اندر این جهان خالی
عید غدیر رو به همه شیعیان تبریک میگم
فردا روز بزرگیه ؛ از اون روزایی که شیعه هویتش رو نشون میده . از اون روزایه که باعث افتخار جامعه شیعیان میشه . شاید با این دوتا جمله قبل خیلی تند رفته باشم ؛ اما میدونم بعضیا - چه الان و چه تو تاریخ - به جامعه مسلمون ها و علی الخصوص شیعه ؛ ضربات زیادی وارد کردن .
یکم جهان رو نگاه کنیم ! چه اتفاقی داره تو جهان میفته ؟! طرف به قصد قربت الی الله ی عده بچه مسلمونو میکشه ! حقوق بشر هم - اگه بهشون کمک نکنه - فقط نگاه میکنه ! واقعا این اوضاع به کجا میخواد برسه ؟! از اونطرف تو مصر ی غوغاس که رئیس جمهورشون تو زرد از آب در اومد . از اونطرف تو بحرین ؛ سوریه ؛ میانمار و ... و... و ...
با این اوضاع جهانی ؛ وضع داخل هم واقعا تاسف باره ؛ ی عده خدا نشناس ریختن به جون این نظام !
بحث سیاسی شد . نمیخواستم اینطور بنویسم ؛ حرفم ی چیز دیگه بود .
اینو میخواستم بگم که گاهی اوقات دید آدما - اینکه از چه زاویه ای به مسائل نگاه کنن - میتونه خیلی از مشکلات رو حل کنه . یکی از شاعرین معروف افغانی مقیم ایران تو خیابون تصادف کرده بود . مقصر طرف ایرانیه بود . مردم جمع شده بودن و میگفتن که مقصر این افغانیه ... . کلی بد و بیراه به بنده خدا گفتن ؛ اصلا هم نمیشناختنش که کی هس ؛ فقط از روی تعصب ! تو اون گیر و دار ی نفر رد شد و گفت یکم جهانی نگاه کنید !
حالا بیا تو سطح بالاتر ! اگه آدم تو زندگیش جهانی ، بین الملی ؛ بلکه فرازمانی و مکانی به مسائل نگاه کنه ؛ خیلی از مشکلاتش و مشکلات جامعه حل میشه . به امید اون روز ... .
بحث تو این زمینه زیاده ؛ وقت کنم قشنگ مینویسم .
التماس دعا دارم
یا حق
ای به جز خیرالبشر نگرفته پیشی بر تو کس
پیـشکــاران بـساط قرب را افـــکـنـده پـــس
فتنه را لشگر شکن سرفتنه را تارک شکافت
ظـلـم را بـنیاد کـــــن مــــظـلـوم را فــــریاد رس
چرخ را بر آستانت پاسبانی التماس
عــــرش را در بــارگاهت پــاسبانی مـلتمس
گر کند کهتر نوازی شاهباز لطف تو
بـــــــال عنقا را ز عزت سایبان سازد مـگس
ور کند از مهتران عزت ستانی قهر تو
سدره در چشم الوالابصار خوار آید چو خـس
همتت لعل و زمرد در کنار سائلان
آن چنان ریزد که پیش سائلان مشت عدس
خادمان صد گنج می‌بخشند اگر از مخزنت
خـازنان ز انـدیشه جـودت نـــمـی‌گویند بـس
آسمان از کهکشان وهاله بهر کلب تو
پیشکش آورده زرین طـوق بـا سیمین مـرس
روز کین از پردلی گردان نصرت جوی شد
مـرغ روح از شـوق جـانبـازی نـگنـجد در قفـس
بار هستی بر شتر بندد عماری‌دار تو
دل تــپد در کــالـبـد روئــین‌تـنـان را چون جـرس
از هجوم فتنه برخیزد غبار انقلاب
راه بـــر گشتن ز پیشت گـــم کـند پــیک نـفس
از سپاه خود مظفروار فردآئی برون
وز مـــلایـک لــشگر فـتح و ظـفر از پیـش و پـس
حمله‌آور چون شوی بر لشگر اعدا شود
حــامــلان عــرش را نــظــاره‌ی حــربت هـــــوس
بر سر گردنکشان چون دست و تیغ آری فرو
وز زبــــردستی رسد ضــربت ز فــارس بـرفــرس
لافتی الا علی گویند اهل روزگار
ســــــاکـنان آسـمــــان لــــــاسیـف الاذوالــــفقار
 |
 |
پی نوشت :
1- حالم چندان خوش نیست ؛ یکی داره عذابم میده .
2- بازم همون مشکل همیشگی ؛ فقط به گفته های مامان و بابا لبخند میزنم !
All Rights Reserved.
تمامی حقوق محفوظ است
نسخه 1.0
طراحی و اجرا در مرداد 95
کدنویسی تنها با html و css
کپی نکنید ، درخواست کنید کد خدمتتان تقدیم می شود !