۵۲ : اعجاز
۵۲ : اعجاز
۵۲ : اعجاز
۵۲ : اعجاز

خاطره اس ، دوس داشتی بخون :

ترم پنجم هم مثه باد گذشت و ما هنوز بلاتکلیفیم .

امتحانات اولش خوب شروع شد ، با فولاد که عالی بود ، راه سازی که بهتر از اون و بتن ... و اما آخراش خراب شد . تحلیل2 افتضاح بود . زبان تخصصی هم همینطور !

راه سازی قبل امتحان تحلیل نمره هاش رو داد ؛ 14.5! مطمئنم که پایان ترم رو بالای 18 نوشتم ، اما به خاطر میانترم که تقریبا چیز بدردبخوری ننوشتم و به قولی به شعور استاد توهین کردم (!) ، انقد پایین داد . سر اینکه ماشین حساب نداشتم و نذاشت از گوشیم استفاده کنم ، سر اینکه سرماخوره بودم و نمیدونستم چطور آب فراوان بینیم رو جمع کنم :)) !

نمیدونم چرا بیحالم . امروز امتحان مقاومت2 بود . شب امتحان تا ساعت 11:26 علاف بودم . علاف که نه ، داشتم رو یه برنامه کار میکردم . امتحان عین خیالم نبود. بیست و شش دقیقه بود که لای جزوه رو باز کردم تا ساعت 30دقیقه بامداد .حدودا یک ساعت شد . جزوه حدود 40 صفحه ای که یازده صفحه رو ناقص داشتم و از عکس جزوه مهندس کامل کردم . سر جلسه امتحان سه سوال ؛ 120 دقیقه . به استاد درس خیلی ارادت دارم اومد بالای سر تک تک بچه ها . به من گفت آقای فلانی مشکلی نداری ، گفتم یک که روتینه ،دو هم که روتینه ، سه چی هس اصن ؟! گفت سه هم روتینه ، همون معادله دیفرانسیل هایی که سر کلاس مینوشتیم رو بنویس حل میشه ، میخواستم بگم که من جلسات آخر نیومدم . خلاصه بعد نوشتن 1 و 2 ،  هرچی سوال سه رو بالاپایین کردم حل نشد که نشد .

تحلیل2 : بعد از ظهر روز قبل ساعت 17:20 شروع کردم جزوه 97 صفحه ای رو خوندن . ساعت 1:00 تموم شد .اما خب چند تا بخشو حذف کردم . سر امتحان 5 تا سوال ، 180 دقیقه . بنده خدا مراقب ها از وقتش تعجب کرده بودن . انقدری بود که تلاقی کرد با امتحان بعدش ؛ ههه . سوال اول رو نوشتم ، سوال دوم که ترکیبی چندین موضوع بود رو نوشتم اما آخرش به تناقض رسیدم (!) سوال سوم موضوعی بود که حذف کرده بودم . روش کانی ! روشی که حداقل 50سال پیش منقرض شده و ما تو جزوه داشتیم و من نخوندم . اومدم سوال 4 ؛ تحیلیل ماترسی یه خرپای ساده ، نوشتم . سوال 5 تحلیل تقریبی یه تیر نافرم ، نوشتم . از وقت کمتر از 30 دقیقه باقی مونده بود. برگشتم سوال 3 شروع کردم به نوشتم چیزهایی که از سرکلاس تو ذهنم بود . موقعی که شروع کردم میدونستم دارم اشتباه حل میکنم . اما باز ادامه دادم . هرچی جلوتر میرفتم یقینم بیشتر میشد که دارم اشتباه میرم ، اما خب نمیدونم چه اصراری بود که ادامه دادم ، تا وقت تموم شد . اومدم بیرون جزوه رو باز کردم دیدم تو یک صفحه حل میشده ،خیلی آسون و من پشیمان از اینکه بخش کانی رو حذف کردم !

امتحان زبان تخصصی : شب امتحان ساعت 12 بود فک کنم که شروع کردم تا ساعت 12:30 !!! یعنی خودم تو تعجبم که چطور کتابو خوندم !! سر امتحان بدون فکر ، تست ها رو میخوندم بدون اینکه معنیش رو بفهمم ، به حافظه تصویریم اعتماد کردم و تست ها رو بدون کوچترین مکس و فکری زدم . متن کلوز هم همون متنی بود که من سر کلاس ترجمه اش کردم ، حفظ بودمش تقریبا . کمتر از 10 دقیقه تموم شد. برگشتم از اول که فک کنم ببینم چی زدم تستا رو ! دیدم بروبکس دارن مشورت میکنن . من هم فقط نظاره گر ! و به گیج کردن مراقبا میخندیدم . تو این میون چند تا سوال رو جوابش رو شنیدم که منم گفتم اینا حتما درسته دیگه ، گزینه ای که حافظه تصویریم از قسمت ناخودآگاهش گفته بود رو با گزینه اونها عوض کردم . بعد امتحام دیدم همش رو درست زده بودم و با دست خودم و گوش به تقلب دوستان عوضش کرده بودم . اینجا اولین بار به حافظه ناخودآگاه تصویریم ایمان آوردم !

حال بگذریم از بقیه امتحانات .

آخر این ترم هم ، مثله ترم های گذشته تصمیم گرفتم که تو طول ترم بخونم ، اما میدونم که ... .

بچه ها رو میبینم که با نمره های بالا پاس میکنن ، بیست و 19 . کم اَن هاآ ! قبطه میخورم . اما خب هرکسی نتیجه تلاشش رو میبینه . ولی خب حس مضخرفی داره !

ممنونم که وقت گذاشتی .

51 : حال دل با تو گفتنم هوس است
51 : حال دل با تو گفتنم هوس است
51 : حال دل با تو گفتنم هوس است
51 : حال دل با تو گفتنم هوس است

حال دل با تو گفتنم هوس است                      خبر    دل   شنفتنم  هوس است

طمع  خام  بین  ک ه قصه فاش                      از    رقیبان    نهفتنم هوس است

شب قدری چنین عزیز و شریف                      با  تو  تا  رو  ز خفتنم هوس است

وه  که  دردانه‌ای   چنین   نازک                      در  شب تار  سفتنم هوس است

ای صبا   امشبم   مدد   فرمای                      که سحرگه شکفتنم هوس است

از  برای   شرف   به  نوک  مژه                      خاک   راه   تو  رفتنم هوس است

همچو  حافظ  به  رغم  مدعیان                      شعر  رندانه   گفتنم هوس است

                                                                                                                                 حافظ

ربنا ، حول حالنا

حواس پرتی یا فراموشی همیشگی ! تا جایی که برای انجام کاری برای دوستی ، باید چندین و چندباز زنگ بزند و پیام دهد . آخرسر هم من بگویم تقصیر خودت بود که دیر شد ؛ من بهت گفتم یادم میره ،بهم فلان ساعت پیام بده !

شلوغی یا کار دارم همیشیگی ! تا جایی که برای دیدن یک دوست قدیمی ، قرار اول را خودت بگذاری و نروی ! آن زنگ بزند تا بالاخره جمعه هفته پیش ساعت 9 بگویی باشه ، بعد هم از شدت خستگی در تنها روز تعطیلی ات خوابت ببرد . شنبه پیامی دریافت کنی : باز پیچوندی !

حالا ، بند همیشگی قرارهایم "اصرار و پیگیری طرف مقابل" است !

از اینها که بگذریم ، مگر من ماشین آهنی ام ؟ این همه کار و شلوغی ؟ آخر که چه ؟ چند دقیقه ای فحش بدهی و آخرسر بگویی : بیکاری پیشه کنم که چه ؟ یاد آن می افتم که تصمیم گرفتم آنقدر سرم را شلوغ کنم تا فکر های اجق و وجق سراقم نیاید ! اما اون موقع این سایدافکت ها را نمی دانستم ! جالبش اینجاست که بعد از کلی کلنجار رفتن از کار استعفا دهی ، میبینی که با افزایش 15.6 درصدی حقوق روبه رو میشوی ! هوس میکنم خب !

بگذریم از سایر موضوعات ، در یک اوضاع قاراش میشی به سر میبریم ، دعایمان این است : ربنا ، حول حالنا الی هر حالی جز این !

پاورقی :

ممکنه هر از چند ساعتی قالب وبلاگ به نسخه آزمایشی شماره 11 تغییر کنه ، که برای تست هست . کدنویسی اولیه اش رو بالاخره جمعه گذشته وقت کردم که انجام بدم ، فعلا ناپایداره . تا زمانی که به صورت رسمی قرار بگیره .

۷
50 : یک قطره
50 : یک قطره
50 : یک قطره
50 : یک قطره

اول بگم : نپرس چرا نبودم و کجا بودم ؟ چون مطمئنم دوس نداری که بــِشنُفوی !

خب ؛

میان هرج و مرج های دنیا ، میان سیاهی دود کارخانه ها ؛

میان بی اعتمادی آدم ها ، میان کثیفی رابطه ها ؛

میان دغدغه های بی پایان فردا ، میان تلخی اندیشه ها ؛

گمان مَبر که دنیا همین محدوده کوچیک زیر چشمان است ؛

سر را بالا بگیر

پرتو نوری که به راحتی از لابه لای انبوه برگ ها میدرخشد

به خوبی روشن میکند سِن نمایش را !

همین .

امضا:علی

Autumn

 نوبتی هم که باشه ، بعد از شروع سخت عذرخواهی از دوستان واقعی ، که بعداز کلی فکر که چطور مکالمه ات رو واسه لاپوشونی بدقولی یا غیبتت بهش توضیح بدی ، نوبت به آغاز معذرت خواهی مجازی میرسه ! از تک تک عزیزان در خطه مجازی ! دونه دونه به دوستانی که اعتراض کردن و مهم بودم براشون سر میزنم ، باشد که مورد رحمت قرار گیرم !

نمیدونم حواسپرتیه ، فراموشیه یا هر کوفت دیگه ! آخر کلاس ، گوشیم رو که زدم به شارژ بر میدارم ، اما شارژ رو رها میکنم و میام ! هندزفریم تو خیابون میفته و نمیفهمم ! کیفم سوار موتور دوستان از دستم رها میشه و من باز متوجه نمیشم ! اگه طرف پیام نده ، کاری که بهش قول دادم رو یادم میره ... ! و اشتباهات مفتضح محاسباتی سرکار ... !

در ضمن این بغل دستمم امتحانات دانشگاه ریخته کف زمین !

۹
49 : من و حرم
49 : من و حرم
49 : من و حرم
49 : من و حرم

imam reza

بدون توجه به غوغایی که به پاست ، مبهوت چیزی که برایت آشناست اما نمیدانی چیست ، خودت را به جمعیت میسپاری تا هرجا که خواست با خودش ببرد ، تنها سرت همانند قطب نما یک سو را نشانه رفته . آخرسر ، همچو یک کشی شکسته ، گوشه ای پهلو میگیری . بدون هیچ پلکی ، زیر خط افق چشمهایت ، هیاهوی دست ها و سرها به پاست . همه چی آشناست ، بدون کوچکترین احساس غریبگی ، اما توان لب زدن نداری ! از حرف هایی که زیر قلم و چکش بردی خبری نیست ، حتی هیچ فکری نداری . مات و مبهوت نگاه میکنی .

آخر ، مگر بدون حرف میشود ؟ بعد از یک ساعتی ، آب دهن قورت میدهی و یک سلام میکنی . تا شاید راهی برای یافتن نگفته ها پیدا کنی !

- - -

روی همان فرش های 6 متری قرمز دوست داشتنی ، نشستی و از پشت دو جفت پنجره های چوبی ، چشم دوخته ای ! یکی می آید و با دختر 2 یا سه ساله اش تو را له میکند ! بی اعتنا نشسته ای و تا اینکه یک سلام تو را از حال و هوا بیرون می اندازد ، بلند میشوی و با چهره ای آشنا ماچ و بوسه میکنی ، همان دوست قدیمی . لطف همیشگی اش باز تو را شامل میشود .

- - - 

سـنجاق1 :

از پنج شنبه 23مرداد ساعت 5 صبح ، تا چهارشنبه 29 مرداد ساعت 5 عصر ، بعد از دو سال و نصفی ، حرم قسمت شد . کمی بیشتر میگذشت ، شاید به کفر میرسیدم ! از بس این و آن با خبر زیارتشان سوزندان !

بی خبر رفتم ، معذرت میخوام ، اما همه را یادم بود . اینبار حافظه ام رکورد زد !

سـنجاق 2 :

قالب متفاوت ببینیم 13

تصویر بالا پیش نمایش قالب متفاوت ببینیم ( شماره 11 ) هست . هنوز تو مرحله اول یعنی طرح پی اس دیه ، جزئیات توش نیست و ریخت کلی قالب نشون داده شده . قبل از اینکه شروع به کدنویسیش کنم ، طرحش رو گذاشتم تا نظرات دوستان رو در موردش بدونم . اینکه هر پیشنهادی برای قسمت های مختلفش دارین ، هر طرحی که به ذهنتون میرسه رو بهم بگین ، تا انشالا یه قالب درست و حسابی از آب در بیاد.

توضیح عکس اینکه : قسمت سمت چپ نمایش در موبایل با حداکثر عرض 660پیکسل هست . قسمت بالا سمت راست ، پیش نمایش صفحه اصلی در مانیتور با حداقل عرض 1920 پیکسل هست ! و قسمت پایین سمت راست ، نمایش پست ها زمانی که روی عکس ها در غیر از موبایل کلیک میشه هست .

بدون شک بعد از رونمایی ازش ، متوجه میشین که تابحال چنین چیزی رو روی هیچ وبلاگی ندیدین ، بعد از یکسال تصمیم به نوشتن قالب جدید گرفتم گرچه مطمئنم باز هم توسط دزدان مثله کرم لولیده در سطح نت دزدیده میشه و به اسم خودشون منتشر میشه ، همون طور که قالب شماره 9 که منحصر به فرد بود و هست در سطح نت دزدیده و منتشر شد . ( شماره 10 به مرحله رونمایی نرسید ، زیادی سنگین شده بود و با بحث های نسبتا جنجالی که پیش اومد تصمیم گرفتم که بدون نمایش بره تو آرشیو طراحی هام ) 

برای مشاهده سایز اصلی ، مثله همیشه روی عکس کلیک کنید .

در آخر ، منتظر نظر تک تک دوستان هستم .

48 : زندانم خوش است
48 : زندانم خوش است
48 : زندانم خوش است
48 : زندانم خوش است

صد   دهل   می‌ زنند   در  دل  ما                        بانگ  آن   بشنویم   ما   فردا

پنبه در گوش و موی در چشمست                        غم  فردا  و   وسوسه  سودا

آتش   عشق   زن   در   این  پنبه                        همچو حلاج و همچو اهل صفا

آتش   و   پنبه   را   چه  می‌داری                        این دو ضدند و  ضد  نکرد  بقا

چون   ملاقات   عشق  نزدیکست                        خوش لقا  شو  برای  روز  لقا

مرگ   ما   شادی   و  ملاقاتست                        گر تو را ماتمست  رو  زین  جا

چونک   زندان   ماست   این  دنیا                        عیش  باشد  خراب  زندان‌ ها

آنک   زندان  او  چنین  خوش  بود                        چون  بود   مجلس  جهان  آرا

تو  وفا   را   مجو   در   این  زندان                        که در  این  جا  وفا  نکرد  وفا

                                                                                                                             مولوی 

 

رشد

 

" چرا با این چیز های کوچیک ، خط بر پیشونیت میندازی و لب و لوچه کج میکنی ؟

بذار لبخند شیرین صبحگاهیت ، تا آخر روز همراهیت کنه . "

سلام

جمله ی بالا رو چند رو پیش در صحبت با یکی از بچه ها گفتم ، شاید اون با سن کمش ، فک کرد عقل از سرم پریده ، شایدم درست فک کرده ، ولی خب همون سکوتی که کرد ، ارزش داشت برام ؛ گرچه بعدش به کارش ادامه داد !

بگذریم ... ، 

هر روز صبح ، همراه با خورشید طلوع کن ، یک نشاط و شادی ، یک نوآوری ، یک انگیزه ، یک امید بیار به میدون .

منتظر نباش که چیزایی مثله ، کنکور ، پول و کار بیان در خونه ات رو بزنن و بگن بیا دنبالم و تو هم عین بچه ها بدویی دنبالشون !

جربزه نشون بده و خودت هدف رو بساز ، یه هدف منحصر به فرد .

این حرف های مضخرف رو بریز دور ، که روزگار با ما یار نیست و نمیشه ، کار ما نیست و نمیتونم ، ابزارش رو ندارم و حوصله اش نیست ! از حال و هوای شکست عشقی هم بکش بیرون ، بسه دیگه این لوس بازی ها !

دنیا رو همینطور که هس دوست داشته باش ، با همه ی بی رحمی هاش !

من دنیام رو دوست دارم ، میدونی ؟ چون بهترین زندانیه که میتونستم توش باشم !



+ قالبی طراحی و اجرا کردم ، اینجا : نیمه سیب سقراطی ، هنوز یکمی کارای پشت پرده داره ؛ حدود یک سال پیش نوبت زده بودن  ، نفر بعدی کی بود ؟! 

+ چند وقت پیش ، یکی از دوستان : - داداش پول مول داری ؟ من: آره ، چقد ؟ -500. من : باشه داداش ، شماره کارت بده .

حالا من ، 180 میخوام  تا اول برج ، کسی نیست !

47 : روزمرگی
47 : روزمرگی
47 : روزمرگی
47 : روزمرگی

والپیپر امام زمان ، حجت الله

نیمه شعبان ، ولادت امام عصر بر همه دوستاران ایشان فرخنده باشد انشاءالله . این عید بزرگ رو به همه دوستان وبلاگی تبریک عرض میکنم . ان شاءالله تبریک حضور ... .

این پست قصد دست به قلم گرفتن ندارم ، فقط میخوام کمی از گذر روزگار بنویسم .

نیاز بود که سوراخ شوم ! زیادی باد کرده بودم ، ادعاهای پوچ . شکر خدارا که تلنگری خوردیم .

امتحان میان ترم مکانیک خاک ، نصف سوالات را داشتم ، اما در امتحان ترم همه هم کلاسی ها ، تمام سوالات را داشتن و من نداشتم ! یکیشان ، قول داده بود که اگر پیدا کرد به هم بدهد اما نداد ، شاید از قصد ... . کلن سوالات را داشتن کار اشتباهیه اما خب تقصیر استاده که امتحانش کپیه پارساله ! خط کشیدیم ، دور آن یکی با همراهانش را ... . به خاطر نان و نمک و نمکدان شکسته . بگذریم ، گذشت .

با دیگر استاد خوش و بش خوبی داشتم اما سر امتحان بدجور ناراحت کردیم استاد را ، حواسمان به " جزوه بسته " نوشته شده بالای امتحان نبود ، کتابی که برای برگ دوم امتحان جزوه باز بود ، باز کردیم و ... .

ّاستاد اولین امتحان را خیلی دوست میداریم ، امتحانش با 4 سوال 3 ساعت و نصفی وقت گرفت ، آخرش همه را اشتباه نوشتیم ! باشد که پاس شویم .

اواسط این هفته امتحان درسی بود که نه جزوه داشتیم و نه سر کلاس رفتیم ، خداروشکر بهترین امتحان شد .

فردا هم امتحان استادی که خیلی اذیتش کردیم ، با جزواتی فرنگی زبان :|

جواب ندادن ها و دیر جواب دادن ها ، چه در دنیای واقعی ، جه در دنیای مجازی میان انبوهی ایمیل ها و کامنت ها ، باعث دلخوری قریب به اتفاق دوستان شده . اما دیر جواب دادن بهتر از هرگز جواب ندادنه ! نمیدانم این همه سر و صدا برای چه :)) ! از شوخی که بگذریم باید معذرت خواهی رسمی داشته باشم از همگان بابت این اتفاقات .

در نهایت ؛ حال و هوای ما خوب است ، اما شما که میخوانی باور نکن .

Copyright (©) 2012-2015
All Rights Reserved.
کپی رایت (©) ۱۳۹۰-۱۳۹۴
تمامی حقوق محفوظ است
قالب شماره 13
نسخه 1.0
طراحی و اجرا در مرداد 95
کدنویسی تنها با html و css
کپی نکنید ، درخواست کنید کد خدمتتان تقدیم می شود !